مارشال هوایی هرمان گورینگ: انگلیسیها و فرانسویها خواهند آمد و ما را مانند حشرهای له خواهند کرد ..... آدولف هیتلر: نه، اگر به اندازه کافی بلند وزوز کنیم ...... اصلاحطلبان شباهتی با هیتلر ندارند اما بگمانم این حرف هیتلر را خیلی قبول داشته باشند. اصلاحطلبان پس از گذشت یک سال از دوم خرداد 76، زمانی که احساس کردند آنچنان که باید توانایی پیشبرد اهدافشان را ندارند سیاست جدیدی در پیش گرفتند. آدمهایی که تازه از بورسهای دکترای خارج از کشور (مثل انگلیس) برگشته بودند کنار هم جمع شدند و تصمیم گرفتند روزنامه راه بیندازند. تاکتیک آنها ایجاد جنگ روانی در منظر افکار عمومی برای بزانو درآوردن حریف بود و در این کار با کمک شماری از روزنامهنگاران که بعضا به خارج از کشور وصل بودند (مثل پورزند و بهنود) کاملا موفق بودند. همزمان پروژههای رسانهای مشکوکی در کشور به وقوع پیوست. قتلهای زنجیرهای با یک اطلاعیه که به روزنامهها فاکس شد کلید خورد. واکنش نظام اسلامی به این رویه صبر و تحمل در کنار برخورد دائم بود، اگرچه با تعطیل شدن هر روزنامهای یکی دیگر جای آنرا میگرفت. به اینگونه جناح اصلاحطلب چنان تندروانه حرکت کرد که تمام سرمایهسیاسی خود را در مدت یک سال تا آخر مصرف کرد. مردمی که به امید اصلاح امور به ایشان رای داده بودند در دعوای اول طرف آنها را گرفتند در دعوای پنجاهم سعی کردند دیدگاه دو طرف را به هم نزدیک کنند و در دعوای صدم به این متحد سابق بدبین شدند و در دعوای دویستم تصمیم گرفتند دیگر پولشان را برای روزنامهها دور نریزند. عملا بعد از 18 تیر 78 جنبش اصلاحات از حرکت افتاد و باقی عمر خود را تنها صرف گذران امور کرد و از سال 81 اصولگرایان روی نوار پیروزی قرار گرفتند. اگر چه اصولگرایان ازین اشتباه اصلاحات درس اساسی گرفتند تا شورای دوم کاملا در سکوت، آرامش و همدلی به پایان برسد اما روند حوادث نشان داده است که جبهه اصلاحات و برخی از جریانهای دیگر ازین موضوع درس نگرفتهاند. مخالفین دولت (شامل قالیباف و دوم خردادیها) از زمان روی کار آمدن دولت جدید و حتی قبل از آن چنان توفان رسانهای براه انداختهاند که کمر مردم را خم کرده است. کافی است رییس جمهور یک چیزی بگوید تا چهل نفر جوابش را بدهند. انگار یک چیزی بنام «رسانه» تازه اختراع شده که آقایان حریصانه از ظرفیت تاثیرگذاری آ سواستفاده میکنند و متوجه مضرات آن نیستند.
نتیجه آشوبگری رسانهای را در انتخابات آتی میتوان مشاهده کرد. حتی تا مدتی قبل، افکاری در جامعه هدف مطبوعات دوم خردادی یعنی طبقه مرفه شهری (عمدتا تهران) ظهور کرده که کاملا نسبت به اصلاح امور ناامید است. گاهی میگویند خاتمی خوب بود اما نگذاشتند کار کند. گاهی میگویند احمدینژاد را هم نمیگذارند کار کند. در انتخابات به هاشمی رای میدهند و بعد از مقابلهاش با رییس جمهور ناله سر میدهند. خلاصه افکاری ناشی از گیجی و پریشانی از خود بروز میدهند. چرا ناامیدی؟ آیا هجمه دائمی رسانهای به دولت اثری جز ایجاد ناامیدی در میان پایگاه اجتماعی خواهد داشت؟ مطبوعات ممکن است با یک هجوم هماهنگ بتوانند به موقعیت سیاسی دولت ضربه بزنند اما در دراز مدت خودشان بیشتر ضربه خواهند دید. محصول رادیکالیسم چیزی جز انزوا نخواهد بود. اگر سران دوم خردادی (و قدرت طلبانی مثل قالیباف) عاقل باشند باید فتیله انتقادات را پایین بکشند و به بدنه اجتماعی خود امید بدهند. آنها طوری عمل میکنند انگار دارای یک اکثریت پارلمانی هستند که میتواند تا یک سال دیگر دولت را استیضاح کند! شما باید با این دولت چند سال دیگر زندگی کنید. این رویه باعث انزوای خودتان است. اما برای آدمهای ناامید این جریان چه میتوان گفت؟ آنها این روزها (درست در زمان انتخابات) به این نتیجه رسیدهاند که با انتخابات نمیتوان دست هزاردستانی مثل رفسنجانی را از امور مردم کوتاه کرد. به آنها باید بگوییم که مشکل صلب بودن ساخت سیاسی نیست، اتفاقا ساخت سیاسی بسیار منعطف و در حال تحول است. مساله در دو چیز است. کمبود آگاهی سیاسی در مردم و کمبود عملگرایی سیاسی میان مردم کوچه و بازار. اگر انتقادی دارید باید به فعالیت سیاسی روی بیاورید. مقاله بنویسید، جلسه بگذارید، کاندیدا معرفی کنید، به احزاب بپیوندید و غیره. آن وقت خواهید دید چه بسا شما یک نفر بتوانید در یک موضوعی تاثیرگذار باشید. ناامیدی بیش از عوامل خارجی باعث مرگ آرمانها خواهد شد.
|
کمتر از یک هفته تا انتخابات حساس شوراها و خبرگان باقی مانده است، در حالی که این انتخابات از ویژگیهای جدیدی نسبت به دورههای قبل برخوردار است. انتخابات خبرگان عرصه رویارویی دو جریان عمده با سرلیستهای هاشمی و مصباح است. نکته قابل توجه در این میان آن است که توپخانه رسانهای اصلاحطلبان (که میتوان آنها را طرفداران هاشمی نامید) از ماهها قبل آیت الله مصباح یزدی را هدف تیترهای تحریک آمیز خود قرار داده بودند تا به مردم اینطور القا کنند که ایشان یک روحانی تندرو و بشدت مشغول زدوخورد سیاسی هستند. البته مطبوعات دوم خردادی در این زمینه آب در هاون میکوبند چرا که اصولا طیف هدف آنها در انتخابات خبرگان حضور پررنگی ندارد و تاثیرگذار نیست. در این میان هاشمی در موضعگیریهایی که در زمینه «زمینی بودن مشروعیت ولایت فقیه» داشت بارها مورد انتقاد طرفداران مصباح قرار گرفت. هاشمی با مظلومنمایی تلاش کرد پس از شکست سنگین خود در انتخابات ریاست جمهوری با ایجاد یک دعوای ساختگی خود را در موضع مظلومیت قرار دهد. هاشمی از زبان سخنگوی خود مرعشی درخواست حمایت نهادهای نظام از وی را مطرح کرد. وقتی خبرنگاران سوال کردند منظور شما کدام نهاد است پاسخ داد آنهایی که باید بفهمند خودشان میفهمند. در این میان سخنرانی حساسیتبرانگیز هاشمی در تجمع 15 خرداد قم نقش مهمی داشت. بنابر گزارشها، نیروهای امنیتی رفسنجانی با وجود اطلاع از قصد برخی طلاب برای آشوب از بازداشت آنها خودداری کردند. پس ازین واقعه هاشمی دوباره خواستار حمایت رهبری شد و رهبری نیز وارد جریان شد. در نتیجه کشوقوسهای این یک سال و گذشته محبوبیت هاشمی در میان متدینین (که متعهد به شرکت در انتخابات هستند) بشدت کاهش یافته است. بنحوی که مردم از اعلام حمایت از وی در ابتدای نماز جمعه خودداری میکنند و این وضع روزبروز در حال وخیمتر شدن است. پیامد این اوضاع ممکن است باعث شکست احتمالی هاشمی بشود.
در انتخابات شوراها سه گروه در برابر هم قرار گرفتهاند. اصلاح طلبان با مزیت توان رسانهای بالا اما با سابقه عملکرد بسیار بد. آنها اگرچه تلاش میکنند با مطرح کردن نام کرباسچی بعنوان شهردار ایدهآل خود ذهنیت مردم را ازبین ببرند اما خصوصا بدلیل کاهش تمایل طبقات مرفه شمال شهری به شرکت در انتخابات از شانس بالایی برخوردار نیستند. طرفداران قالیباف با مزیت توان رسانهای بالا، عملیات روانی شدید و حضور چهرههایی مانند چمران در لیستشان امید بیشتری به پیروزی دارند. اگرچه چمران هرگونه مخالفت با دولت در قالب این ائتلاف را انکار میکند اما این موضوع برای افکار عمومی کاملا روشن است. پیش ازین ابهامهایی درباره علت رای چمران به شهرداری قالیباف (که در دور دوم انتخابات سوم تیر با دیدار هاشمی از وی حمایت کرده بود) وجود داشت اکنون با حمایت مجدد چمران از قالیباف تردیدها تبدیل به یقین شده است. گروه سوم که حامیان دولت هستند از توان رسانهای و حضور چهرهها محرومند. این گروه بشدت توسط ستاد قالیباف تخریب میشود و محور تخریبها بیشتر حول انحصارطلب بودن آنها و جلوگیری از اجماع اصولگرایان و شهرداری احتمالی بذرپاش جوان 26 ساله است. نقطه قوت این گروه حمایت بسیجیان، خانوادههای شهدا، جانبازان و رزمندگان سابق است که در گردهمایی اخیرشان پررنگ بود. ریاست بذرپاش بر این جریان اگر چه از طرف رقیب یک پاشنه آشیل محسوب شده اما اتفاقا چیزی است که باعث تمایز و سوالبرانگیز شدن این ائتلاف شده. این ویژگی در شرایطی میتواند باعث هجوم افکار عمومی برای شناخت این گروه بشود. این احتمال در کنار حمایت واقعی این گروه از دولت باعث میشود این ائتلاف از شانس نسبی برای پیروزی برخوردار شود. بهر حال آنچه در سطح شهر دیده میشود خاموشی شمال و فعالیت شدید انتخاباتی در مرکز و جنوب و بخصوص در میان طیف متدین است و نتایج انتخابات مثل همیشه تنها در دو سه روز آخر تعیین خواهد شد.
|
در این یادداشت با توجه به اینکه قیمت بلیط اکثر اتوبوسهای خصوصی 100 تومان از طرف شهرداری تعیین شده است مقایسهای داریم میان کرایه تاکسی و اتوبوس. در گذشته (نه چندان دور) مسیری که با اتوبوس با 20 تومان طی میشد با تاکسی حداکثر 300 تومان محاسبه میشد یعنی نسبتی در حدود 15 به 1 برقرار بود، اما حالا این نسبت به 3 به 1 رسیده است. آیا این عادلانه است؟ یک مسافر با توجه به چه عواملی بین این دو گزینه انتخاب میکند؟
1- برای سوار شدن به تاکسی کافی است خودتان را به اولین خیابان اصلی برسانید. اما برای سوار شدن به اتوبوس باید چند دقیقه تا ایستگاه پیادهروی کنید. 2- از زمانی که کنار خیابان بایستید ظرف دو-سه دقیقه تاکسی پیدا میکنید اما برای اتوبوس باید غالبا ده دقیقه در ایستگاه منتظر بمانید. 3- در تاکسی در فضایی راحت مینشینید. در اتوبوس به احتمال زیاد میایستید، در تابستانها گرما و در زمستانها سرما مسالهساز است. غالبا باید بشدت تحت فشار و مچاله باشید. 4- در تاکسی دقیقا در مقصد پیاده میشوید اما در اتوبوس باید از ایستگاه نهایی تا مقصد اندکی پیادهروی کنید. 5- تاکسی کمتر بین راه میایستد در حالی که اتوبوس ایستگاههای متعدد دارد. 6- خطوط اتوبوسرانی تمام مسیرهای مورد نیاز را پوشش نمیدهند. مسیرهای تاکسی پوشش بیشتری دارند ... شش دلیل فوق باعث میشوند که زمان برای مسافر اتوبوس از دست برود. مسیری که با تاکسی نیم ساعته طی میشود با اتوبوس یک ساعت طول میکشد. 7- اتوبوس دارای بازار تضمین شده است. به این معنی که بخش وسیعی از مردم (30 درصد) ناچارند از اتوبوس استفاده کنند. بنابراین اتوبوس از هرگونه رقابت برکنار است. در مقابل تاکسیها بسیاری اوقات خالی در خیابان بدنبال مسافر گشت می زنند. 8- اتوبوس از صرفهجویی ناشی از مقیاس بزرگ (تعداد مسافر در هر سفر) سود میبرد. بعنوان مثال مصرف سوخت بازای هر مسافر کمتر است. بنابراین کاملا عادلانه خواهد بود اگر نرخ کرایه تاکسی «بسیار بیشتر» از کرایه اتوبوس باشد. البته شاید برخی فکر کنند کرایه تاکسی است که غیرعادلانه است و باید بالا برود!
|
دولت در تعریف، نهادی است که مردم ایجاد میکنند تا عهدهدار خدمات عمومی جامعه باشد. خدماتی از جمله دفاع از مرزها، ایجاد امنیت داخلی، مدیریت جامعه، تامین اجتماعی و سایر خدمات عمومی که بخش خصوصی انگیزهای برای ورود به آن را ندارد یا آنچنان اهمیت دارد که نمیتوان آن را به بخش خصوصی سپرد. در واقع مساله بر سر مدیریت این خدمات است. اگر این خدمات دولتی باشند به این معنی است که مردم راهی (هر چند با چند واسطه و غیر مستقیم) برای تاثیرگذاری بر نحوه ارائه این خدمات دارند و اگر خصوصی باشند به این معنی است که تصمیم گیری به عهده آن کسی است که مالک این دستگاههای خدماتی است. با تعریف فوق اگر هم قرار بر خصوصی سازی بخشهای دولتی باشد این موضوع نباید شامل بخشهایی که شامل خدمات عمومی هستند بشود. بعنوان یک مثال تاریخی میتوانیم از تجربه شکستخورده خودگردانی بیمارستانها که توسط دولت هاشمی به جریان افتاد یاد کنیم. واگذاری بخش بهداشت جامعه (مهمترین رکن نظام تامین اجتماعی) به بخش خصوص باعث شد شکاف طبقاتی به حد غیرقابل تحملی برسد. مردم ممکن است بتوانند تحمل کنند که غذایشان سادهتر از ثروتمندان باشد اما پذیرفتن درد و رنج و احیانا مرگ یک عزیز، تنها به این دلیل که به اندازه کافی پول برای خرج عمل نداشته غیرقابل تحمل است. بیمارستانهای خصوصی حتی باعث بهبود کیفیت درمان ثروتمندان هم نشدند. برعکس آنها شروع به ابداع حیلههایی برای بیش-درمانی (اقداماتی فراتر از حد نیاز برای گرفتن پول بیشتر) نمودند. این تجربه تنها مختص ایران نیست و مطالعات جهانی نشان میدهد میزان داروهای تجویزی در بیمارستانهای خصوصی بسیار بیشتر از بیمارستانهای دولتی است.
در اینجا قصد نداریم از مالکیت بیحد و حصر دولت بر اقتصاد دفاع کنیم. ممکن است زمانی در گذشته تولید یک محصول مانند فولاد بقدری استراتژیک تلقی میشد که نیاز بود در قانون اساسی آنرا ملی اعلام کنند اما پس از گذشت دههها، تولید چنین محصولی بقدری افزایش یابد که به حد صادرات برسد و دولت احساس کند تنها با کنترل تعرفهها میتواند نیاز بازار داخلی را پاسخگو باشد. بنابراین در چنین مواردی دست زدن به سیاست خصوصی سازی میتواند درست باشد. اما آنچه با کف نیازهای مردم رابطه دارد نباید مشمول خصوصی سازی قرار بگیرد. بسیار قابل توجه است که ناوگان اتوبوسرانی تهران با 6000 اتوبوس چیزی در حدود 30% کل سفرهای درونشهری مردم را پوشش میدهد، بیش از نیمی از سهم حدود یک میلیون خودرو شخصی موجود در این شهر. از طرفی اتوبوس بدلیل ارزانی بلیط، پوشش دهنده فقیرترین اقشار جامعه و نیاز آنها به خدمات حمل و نقل میباشد. بنابراین خصوصیسازی شرکت واحد باعث محرومیت قشر بزرگی از مردم فقیر از خدمات حملونقل عمومی ارزانقیمت خواهد شد. تبعات این اقدام این خواهد بود که اولا مردم احساس خود را در مورد خدمتگذاری مسئولان از دست خواهند داد. در حالی که مدیران شهری در بدترین زمان ممکن یعنی در مقطع انتخابات با سرعت هر چه تمامتر مشغول پولی کردن اتوبوسها هستند تنش در میان مسافران افزایش پیدا کرده و عناصری مکررا در پی کشاندن مردم به درگیری با مسئولین خطوط هستند که البته با هوشیاری مردم مومن منزوی خواهند شد. اما مسئولین باید توجه داشته باشند که مردم فرمولهای اقتصادی نیستند که آرگومانش را کم و زیاد کنند و واکنش آنها را بسنجند. البته مردم بدتر ازینها را هم دیدهاند، زمانی که نرخ تورم رسمی به 50% رسید. غیر از مسایل امنیتی باید توجه کنند که یک عدهای بنام «فقرا» در جامعه زندگی میکنند که اینها اگر مجبور بشوند روزی 400-500 تومان برای اتوبوس بپردازند ممکن است مجبور بشوند غذایشان را کم کنند. از اینها گذشته، سیاست احمدینژاد در زمان شهرداری این بود که سرویسهای حمل و نقل عمومی باید تا حد ممکن ارزان باشند تا مردم تشویق به استفاده از آنها بشوند. اما با گران شدن اتوبوسها اخیرا تمایل مردم به بیرون آوردن خودروهای شخصی افزایش یافته است. این مساله میتواند سیاست دولت را برای کنترل مصرف بنزین و کاهش ترافیک با شکست روبرو کند. در انتها باید گفت که سکوت رسانههای خبری در مورد ظلمی که در این زمینه به طبقه ضعیف میرود جای بسی تعجب است. این موضوع میتواند نشاندهنده عمق جدایی بین رسانهها و مردم عادی کوچه و بازار و مشکلاتشان باشد. واقعا اگر خبرنگاری اتوبوس-سوار بود و یکباره قیمت خدماتی که دریافت میکرد 5 برابر میشد باز هم شاهد چنین سکوت رسانهای میبودیم؟ آیا بهتر نیست کاندیداهای انتخابات شوراها دست کم برای دادن این امید به مردم که ممکن است بتوان با شرکت گسترده در انتخابات، آب رفته را به جوی بازگرداند، موضع خود را در مورد این مساله روشن کنند؟
|
پس از شکست تلاشهای آمریکا برای گذراندن قطعنامه تحریمی از شورای امنیت مدتی است که شاهد کاهش حجم تهدیدات غرب بر ضد ایران هستیم. ایران و آمریکا، طرفهای اصلی متخاصم در پرونده هستهای ایران هماکنون در شرایط انتخاباتیای قرار دارند که برای آمریکا بسیار حساس و برای ایران دارای درجه کمتری از اهمیت میباشد. دولت بوش پس از رویارویی با شکست سنگین در انتخابات کنگره در حال حاضر منتظر دریافت نظرات طرف دمکرات و مشغول گفتگوهای داخلی درباره مهمترین موضوعات سیاست خارجی از جمله مساله عراق و برنامه هستهای ایران است. بنابراین در حال حاضر در میان هیات حاکمه آمریکا هیچ نوع اجماعی برای شروع یک ابتکار عمل جدید دیپلماتیک در برابر ایران وجود ندارد.
در طرف دوم انتخاباتی با ماهیت محلی (شوراها) و کاملا داخلی (خبرگان) در جریان است که در اثنای آن بار دیگر طرفهای غربگرا به ماراتنی نفسگیر با طرفهای تازه نفس اصولگرای خود کشانده شدهاند. دمکراسی ایرانی با هر سال یک انتخابات، طرفهای شکست خورده در عرصه افکار عمومی را هر سال وادار به رقابت مجدد با طرف پیروز میکند و این موضوع فشاری سخت بر آنها وارد میکند. در دو انتخابات اخیر، غرب تلاش کرد با دخالت بیسابقه در انتخابات ایران و تعیین نامزدهای مطلوب و تبلیغ برای آنها در رسانههای وابسته به غرب، با هزینه اندک و با استفاده از تهدید و تطمیع یک ملت، به سیاست خارجی و داخلی ایران شکل دلخواه خود را بدهد. اما بخصوص در انتخابات ریاست جمهوری در برابر فشارهای شدید غرب و غربگرایان (که کاملا در محورهای تبلیغاتی با هم هماهنگ بودند) مردم بر علیه فشارهای غرب برانگیخته شدند. ملت ایران با رای به ضد آمریکاییترین نامزد انتخابات دور تازهای از سیاست تهاجمی بر علیه غرب را کلید زد که به شکستهای پیدرپی بلوک آمریکایی انجامید. در انتخابات کنونی آمریکا و اروپا تصمیم گرفتهاند عاقلانه از حمایت از طرف مطلوب در انتخابات خودداری کنند تا بیش ازین وجهه این طرفها در افکار عمومی ایرانیان آسیب نبیند. در تکمیل این سناریوی تاثیرگذاری، غرب با آگاهی از پاسخ شدید مردم به تهدیدهای هستهای تصمیم گرفته است فشارهای خود را در برهه انتخابات کاهش دهد. در این چارچوب کاملا قابل فهم است که در اخبار میشنویم مقامات اروپایی پیش نویس قطعنامه جدید تحریم را ارائه دادهاند اما ارائه آن به شورای امنیت را به سه ماه بعد (!) موکول کردهاند.
|