فارغ از اینکه جنبش اصولگرایی در عرصه سیاسی چند سال دوام بیاورد و در چه صورتهایی ادامه پیدا کند تفکر اصولگرایی در آینده قابل پیشبینی منشا اثر فوقالعادهای در محافل فکری خواهد بود. از زمانی که آثار ایدئولوژی مدرنیسم به ایران وارد شد حوزههای علمیه و بطور کلی تفکر اسلامی دورانی از عقبنشینی دائم را آغاز کرد. پس از تجربه موفق صفویه که در آن عالمان دینی نقش گستردهای در اختیار داشتند با روی کار آمدن نادر شاه نظامیگرا با حمایت قدرتهای خارجی از جمله روسیه و انگلیس، تجربه تاریخی ایرانی دچار اولین گسست شد و کمکم آثاری از عقبماندگی درمقابل ملل غربی رخ نشان داد. پس از آن این گسست با روی کار آمدن قوم خزری قاجار (قجر همان خزر؟) که از قضا روابط پایدار و ناشناختهای با امپراطوری تزارها داشتند دوران حضیض تمدن ایرانی آغاز شد. روحانیون بعنوان حاملان اسلام پس از صفویه ناچار شدند از حوزه سیاست و اداره جامعه عقبنشینی کنند و در زمان قاجار با ورود تحصیلکردگان غرب به ایران و هجوم فرهنگی غرب روزبروز دامنه مسایل شرعی را کوتاه کردند. فتاوی درباره موسیقی محو شد (یا با تجدید نظر فقهی یا صرفا با انعطافپذیری در عمل) ربا کمکم پذیرفته شد. مدارس دینی برای عامه مردم تحلیل رفتند و اندکاندک جای خود را به مدارس به سبک غربی دادند. حوزهها به مسایل فقهی محدود شدند. دیگر کسی در آنجا ریاضیات و نجوم نمیخواند. طرحهایی در مجلس وقت مورد بررسی قرار گرفت که بموجب آن امور قضایی از انحصار روحانیت خارج میشد و مبنای عمل قضایی نیز کمکم از حوزه شرع خارج شد.
با گسترش روزافزون غربزدگی اما حرکت روحانیون هم کمکم رنگ و بوی اعتراضی به خود گرفت. میرزای شیرازی پس از مشاهده ورود 200 هزار انگلیسی به ایران برای اجرای قرارداد تنباکو و آثار شدید فرهنگی این قرارداد، طی فتوایی با تذکر عواقب سلطه کفار بر مسلمین مصرف توتون و تنباکو را در حکم محاربه با امام زمان عج خواند. شیخ فضلالله نوری علم نامشروع بودن مشروطه را برافراشت و به مبارزه سیاسی با عمال انگلیس پرداخت و دست آخر امام خمینی نظریه جدیدی که متناسب با وضع سیاسی دوره مدرن بود با عنوان ولایت مطلقه فقیه ارائه کرد. اگر چه با ظهور میرزای شیرازی روند تنگ شدن دایره اسلام متوقف شد و با امام خمینی وارد مرحله بسط شد اما پس از فوت امام این حرکت متوقف نشده است. پس از امام اصولگرایی نخستین حرکت از جنس بسط نظریه دینی است. حرکت اصلاحطلبی که بنوعی ادامه منطقی مشروطه بحساب میآید در این سیر جایی ندارد چرا که اصولا برای محدود کردن دایره دین پا به عرصه گذاشته بود و بیشتر باید آنرا در ذیل سکولاریسم غربی دید. اما اکنون اصولگرایی باب جدیدی برای تفکر بومی گشوده است. اصولگرایی نه تنها دعوت به برداشتن قیدها از پای دین در ابوابی مانند مساله ربا و موسیقی میکند بلکه فراتر از آن در پی بنیاد نهادن حرکتی مهمتر برای تمدنسازی در سطح جهانی است. اصولگرایی فقط بازگشت به «احکام» اسلام نیست بازگشت به «هویت» اسلام است. همان هویتی که با ظهور پیامبر اکرم طی چند دهه امپراطوریهای بزرگ جهانی ایران و روم را مضمحل کرد و خود در نقش تنها امپراطوری بینالمللی قرار گرفت. ازین رو مخاطب پیام اصولگرایی تنها غربزدگان نیستند. چه بسا صحیحتر باشد بگوییم مخاطب اصولگرایی اصلا غربگرایان نیستند، بلکه این تفکر میکوشد با ایجاد تغییرات بنیادین در درون خود دینداران انسان جدیدی بسازد که شالودههای دوره جدیدی را در تاریخ پیریزی کند.
|
سیاست داخلی |
قدرت همیشه ماهیتا بیشتر نرمافزاری بوده است تا سختافزاری. آلوین تافلر هم در کتاب خود بنام «جابجایی در قدرت» قدرت را به سه گونه زور، پول و دانایی تقسیم میکند و تذکر میدهد که اعمال خشونت همیشه باعث واکنش قربانی میشود. بنابر این اگر تعریف قدرت را توانایی برای شکل دادن رفتار دیگران بدانیم مهمترین عامل قدرت نفوذ فکری و شکل دادن به افکار دیگران است. فناوری هستهای فناوری قدرت است و غرب برای مهار این قدرت تازه در ایران نیاز به نرمافزار جدید دارد. تا زمانی که اصلاحطلبان در ایران بر سر کار بودند غرب در این زمینه مشکلی نداشت. فناوری هستهای مشکلی بود که محافظهکاران پیش پای غرب گذاشته بودند که مانع روابط سازنده میان اصلاحطلبان با غرب بود. بنابراین مذاکره کنندگان در دو طرف میز اساسا با هم توافق داشتند و مذاکره بیشتر حول این محور بود که چگونه مشکلآفرینان داخلی مهار شوند. اما در سوی دیگر این میدان اصولگرایان قرار داشتند. آنها از اساس نظام جهانی را غیر عادلانه میدانستند. البته این معنایش این نیست که بخواهند با ساخت سلاح هستهای به جنگ بیعدالتیها بروند. اگر نظام جهانی را ناحق دانستیم آنوقت نمایندگان و اربابان نظم غیر نوین جهانی برایمان مظهر حقانیت و مشروعیت نخواهند بود. زمانی که از نظر مشروعیت با طرف مذاکره در موضع برابر قرار گرفتیم آنگاه میتوانیم مساله را به آن صورتی که واقعا هست بصورت یک تبعیض آشکار بینالمللی ببینیم. اینگونه بود که جریان اصولگرا ادبیات جدیدی در پرونده هستهای خلق کرد. در این ادبیات ایران و غرب دستکم به یکسان حق داشتند هر چیزی را با هم داشته باشند یا هیچ کدام نداشته باشند. در این ادبیات اگر به صورتت سیلی زدند باید دستکم فریضه قصاص را در موردشان جاری کنی تا آبروی مسلمان محفوظ بماند. در این ادبیات عراق به این دلیل اشغال شد که به اندازه کافی قدرتمند نبود. نکتهای که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده این است که ادبیات هستهای جناح اصولگرا تاثیر بسزایی در پیروزی آنها در انتخاباتهای اخیر داشته است.
تا دیروز آمریکا بود که رجز جنگ میخواند و کشورها را یکی پس از دیگری اشغال میکرد. اما با پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری ورق برگشت. اینک ابزار اعمال قدرت غرب در داخل ایران از قدرت کناره گرفته بود. ذهنیتی بر سر کار آمده بود که قدرت ایران را در کاهش نفوذ غرب میدید. بجای اعمال نظرات غرب کافی بود بفهمد خواست او چیست تا دقیقا برعکس آنرا عمل کند. در اینجا راهبرد غرب کاملا معکوس شد. غرب عملیات روانی کاملا پیچیدهای را آغاز کرد تا بتواند به اهداف مورد نظر خود دست یابد. این راهبرد دست کم دو لایه داشت و دو هدف مکمل را دنبال میکند. لایه اول این جنگ روانی مطرح کردن ایران بعنوان یک تهدید بینالمللی (یا در منطقه بصورت یک تهدید شیعی) بود و هدف از آن دستکم ایجاد احتیاط در رفتارهای ایران و کاستن از دامنه عملیاتی ایران و دست بالا ایجاد بدبینی و نارضایتی نسبت به اصولگرایان در میان طبقات سیاسی و مردم ایران بود تا زمینه برای کاهش قدرت جریان اصولگرا فراهم شود. در چارچوب این راهبرد بود که قطعنامههای تهدیدآمیز شورای امنیت درباره ایران صادر شد تا وانمود شود جریان اصولگرا کشور را بسمت بحران میبرد. در داخل همراهان این راهبرد دائما خطرات موجود را بزرگنمایی کرده و با لیبرالمنشی به طرفین دعوا در مورد تندروی هشدار میدهند! اما لایه دوم تبلیغات غرب پیچیدگی بیشتری دارد و هدف از آن تغییر دیدگاه اصولگرایان بعنوان مهمترین مخالفان غرب در ایران است. آنها تلاش میکنند نظر اصولگرایان را در مورد قدرت و ماهیت آن تغییر دهند. این چالش را در تبلیغاتی که پس از تصویب قطعنامه براه افتاد بخوبی میتوان دید. بلافاصله پس از تصویب قطعنامه روزنامه کیهان ارگان اصولگرایان خواستار سیلی متقابل شد. بحث این بود که اگر بازرسان آژانس از اثبات صلحآمیز بودن برنامه ایران علیرغم گذشت چند سال ناتوانند چرا باید به همکاری با این جاسوسان هستهای ادامه دهیم؟ اگر غرب حقوق هستهای ما را در چارچوب معاهده نمیپذیرد چرا ما باید تکالیف هستهای را در این چارچوب بپذیریم؟ این برای دومین بار بود که طرحی در راستای سیلی متقابل در دستور کار مجلس هفتم قرار میگرفت اما متاسفانه تا حدودی شرایط تغییر کرده بود.
آشوب رسانهای که از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد از طرف همدستان غرب در داخل براه افتاده بود دولت را منزوی کرده بود و حتی موجب شده بود طرفداران دولت برای خلاصی ازین وضعیت بطور جداگانه در انتخابات شوراها وارد شوند و شکست بخورند. جنجالهای پیاپی داخلی و اصرار غرب بر جنگطلب نشان دادن اصولگرایان نه تنها باعث ریزش نیروها شد بلکه حامیان دولت در سطوح بالا را به عقبنشینی تاکتیکی در موضوع هستهای واداشت. از آنجا که مجلس در مساله هستهای در ارتباط با ارکان نظام تصمیمگیری میکند، تعلل چند روزه مجلس در این مورد و زمزمههای نرمشطلبی نشان میداد که کار در بالا گره خورده است و زمان بیشتری برای رسیدن به توافق نیاز است. دست آخر مجلس با دادن چک سفید امضا به دولت پای خودش را بطور کلی از مناقشه هستهای بیرون کشید. تحولات بعدی در این راستا بود که نباید از حق قصاص خود استفاده کنیم. این در حالی بود که احمدینژاد همچنان بر ایستادگی تاکید میکرد. بنابراین تفسیر این شرایط این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم بنظر میرسد اختیار پرونده هستهای تا حدود زیادی از وی گرفته شده است. در چند روز حساسی که موضوع در مجلس و سایر مرکز تصمیمگیری مطرح بود غرب سیاست تبلیغاتی زیرکانهای در پیش گرفت. سیل تحلیلهای خودزنی از مراکز تحلیلی غربی سرازیر شد که در آنها واکنش ضعیف ایران به قطعنامه با عنوان «واکنش سرد» و «واکنش خونسردانه» تعبیر میشد و استدلال میشد که خونسردی ایران نشانه آن است که قطعنامه تاثیر چندانی بر ایران نداشته است. فصل مشترک تحلیلهای غربی این بود که «بیاعتنایی ایران به قطعنامه نشانه قدرت ایران است» که البته منظور از بیاعتنایی همان عدم واکنش بود. در حالی که قبلا چیز دیگری در تفکر اصولگرا نشانه قدرت بود و آن اعمال قدرت بود بصورت عکسالعمل متقابل. در پشتیبانی از گزاره جدید، غرب تلاش کرد شواهد عملی ارائه دهد. بنابراین سیل درخواستها برای مذاکره با ایران به وزارت خارجه سرازیر شد تا جایی که نمایندگان مجلس با غرور خبر ازین موضوع دادند. البته فاش شدن این خبر اروپا را ناراحت نکرد چون اصلا آنها هدفشان همین بود که طرفهای ایرانی احساس کنند روی تشک پر غو خوابیدهاند. سرانجام انتقال پرونده هستهای از گفتمان ایستادگی به گفتمان تنشزدایی با موفقیت انجام شد و ایران تصمیم گرفت عملا هیچ کاری انجام ندهد. البته این باعث نشد که آمریکاییها پس از چند روز زمزمههای خود را مبنی بر اینکه «عدم واکنش ایران به قطعنامه نشان میدهد برای وادار ساختن این کشور به تمکین نیاز به تحریمهای گستردهتری هست» از سر نگیرند.
|
بینالمللی |
1- اسفندیار رحیم مشایی: ...... همانطور که مطلع شدید وی دیروز اعلام کرد که پس از شروع مراسم رقص خطاب به رییس سازمان کنفرانس اسلامی اعتراض کرده و سپس مجلس را ترک کرده است. از طرفی معاون سابق وی در گفتگویی با خبرگزاری فارس اعلام کرد رقص در برنامه قرار داشته. بنظر میرسد رحیم مشایی با این نیت در جلسه شرکت کرده که هنگام شروع رقص سالن را ترک کند. اما نکتهای که مایه تعجب است موضع شدیدا اصولگرایانه برادر ابوطالب است. ایشان تا همین چند ماه قبل در گفتگویی با نشریه یالثارات با حرارت از ماهواره دفاع میکرد و حرفهایی شبیه مجلسیان ششم میزد که مثلا با برخورد فیزیکی (جمعآوری دیشها) نمیتوان با مقولات فرهنگی (ماهواره) برخورد کرد. یا اینکه دنیا دارد پیشرفت میکند و ما بجای مقابله با ماهواره باید خودمان هم در این فضا مشارکت داشته باشیم ..... گذشته از اینها از آنجا که این ادعاها در مورد مشایی توسط نمایندگان مجلس و بنوعی بنمایندگی از مجلس مطرح شده انتظار ما از رییس مجلس این است که لااقل اجازه دهند دفاعیه مشایی از صحن علنی قرائت شود.
2- طرح ناپخته: ..... مجلس بعد از کش وقوسهای فراوان بر سر تعیین ساعت کار بانکها اکنون طرحی یک فوریتی را در دستور کار قرار میدهد برای تغییر ساعت کار مدارس. طراح این طرح استدلال میکند که ساعات کار مدارس (8 صبح) زود است و «ما نیازی نمیبینیم بچهها در تاریکی به مدرسه بروند». در مورد این طرح دو مساله وجود دارد. اول اینکه اساسا همه ما دوست داریم حتیالمقدور تا لنگ ظهر بخوابیم اما اگر قرار باشد همه با هم در بهترین ساعت ممکن (یعنی زمانی که هوا روشن میشود و از سرما نیز کاسته میشود) از خانه بیرون بیاییم ترافیک تهران وحشتناک خواهد شد. بنابراین اثرات این طرح در صورت تصویب فاجعهبار خواهد بود. دوم اینکه با این همه طرحهای رنگارنگ فوریتی وظایف اصلی مجلس و قوانین مهمی که در زمینه مسایل قضایی و اداری مملکت ماههاست در صف انتظار برای بررسی توسط مجلس باقی ماندهاند فراموش شده و بنظر میرسد مجلس به یک رویکرد سیاسیکاری کشیده شده است.
3- ساماندهی: ...... طرح دولت برای ساماندهی سایتها با انتقاد خوبی از طرف بازتاب مواجه شد. این تذکر که نباید اطلاعات کاربران ایرانی در سرورهای آمریکایی ذخیره شود کاملا بجاست. از طرف دیگر دولت باید توجه داشته باشد که وسعت کار در اینترنت آنقدر زیاد است که نمیتوان یکباره کل فضای اینترنت را به قانون ملزم کرد. پیشنهاد من این است که دولت سایتهای خبری را که بیش از ده هزار کلیک در روز میخورند طی لیستی اعلام کند و از آنها بخواهد تحت قوانین روزنامهنگاری ارشاد فعالیت کنند و در غیر اینصورت آنها را فیلتر کند. در این صورت امکان موفق شدن طرح بسیار بالاست و در صورت نیاز میتوان در مراحل بعدی آنرا گسترش داد.
|
سیاست داخلی |
1- فوق لیسانس کیلویی چند: ..... چند روز قبل شاهد مصوبهای بودیم از مجلس که شرط داوطلبی نمایندگی مجلس را داشتن مدرک فوق لیسانس قرار میداد. البته خوشبختانه این مصوبه از طرف شورای نگهبان رد شد اما واقعا دوستان در مجلس چرا به چنین نتیجهای رسیده بودند؟ کیست که نداند آدمی که فوق لیسانس یا دکترا داشته باشد مثل یک چاه عمیق است. در یک زمینه کاملا محدود (مثلا خواص کششی بتون وقتی ملاتش پر از یه چیز خاصی باشه!) مطالعات وسیعی کرده اما معلوم نیست چقدر تجربه زندگی واقعی خارج از کلاس درس را داشته یا چقدر درباره مسایل عمومی جامعه مطالعه کرده است. البته آن بخشی از مصوبه مجلس که داشتن 5 سال سابقه مدیریت را الزامی میکرد بنظرم نگرش درستی داشت. چرا ما اینقدر جوزده مدرک هستیم؟ درست است که آدمهایی که بدنبال علم میروند چون چیزهایی میدانند که افراد کمی از آنها اطلاع دارند گاهی مورد احترام هستند اما نباید کسی باورش بشود که باید حاکمیت جامعه را هم بدست این آدمها سپرد. مدارک تحصیلات تکمیلی بدرد افرادی میخورد که قصد دارند کار آکادمیک و دانشگاهی انجام دهند یا محقق و پژوهشگر بشوند. اگر چه در جامعه ما افراد با استفاده عنوان دکتر و مهندس برای خود پایگاه اجتماعی درست میکنند و تلقی روشنفکری و فهمیده بودن درباره خود دارند که چه بسا صحیح نباشد.
2- نظریه بازیها: ..... اخیرا نظریه بسیار جالبی تحت عنوان نظریه بازیها مطرح شده تا بتواند هر نوع تعامل اجتماعی-اقتصادی را که تحت قوانین مشخصی صورت میگیرد مدلسازی کند. چیزی که در این نظریه بسیار مهم است اطلاعات است. اگر بازیگر الف بداند که بازیگر ب چه استراتژی اتخاذ کرده میتواند با پیشبینی رفتار طرف مقابل بهترین واکنش را داشته باشد. اما ربط این قضیه به بازی سیاسی ایران چیست؟ بازیگر الف (دولت) از زمانی که وارد بازی شده دائما مشاهده میکند که بازیگر ب (مخالفین دولت) مدام اتهام میزند، خبرسازی میکند و جنگ روانی راه میاندازد. دولت تصمیم میگیرد وارد کارزار رسانهای نشود و تمام نیروی خود را برای اجرای طرحهای نوینی که با خود آورده است بکار گیرد. در این اثنا بازیگر ب چنان در اتهامزنی جلو میرود که تو گویی کشور را با بحران مواجه میکند ..... دولت ناگهان میبیند که بازیگر ج و د هم با او مخالف شدهاند اینجاست که رییس دولت به وزرایش دستور میدهد که راجع به اقدامات دولت اطلاعرسانی کنند. مشکل از کجا بود؟ اخیرا مبدعین تئوری بازیها به نتایج جالبی رسیدهاند. آنها فهمیدهاند اگرچه اطلاعات منبع اصلی قدرت است اما تنها با حفظ اسرار نیست که میتوان قدرت داشت. قدرت اطلاعات تنها وقتی بروز مییابد که آن را تا قسمتی افشا کرده باشید. این فرایند افشا همان روابط عمومی یا جنگ و جدال رسانهای است. کسی که رسانه ندارد حتی اگر رییس جمهور هم باشد قدرتی ندارد و اگر احمدی نژاد واقعا قصد دارد اهداف مقدسی که برای آنها تلاش میکند را عملی سازد باید وارد کارزار رسانهای بشود.
|
سیاست داخلی |
دولت ساعاتی قبل با صدور اطلاعیهای با انتقاد نسبت به برخی سایتهای خبری اینترنتی در بوجود آوردن فضای نامناسب، همگان را به گفتگوی برادرانه دعوت کرد. در این اطلاعیه با انتقاد از سایتهایی که در برخورد با دیگران رعایت تقوای الهی را نمیکنند همچنین تاسف بیشتری نسبت به عملکرد سایتهای حامی دولت ابراز شده است. همچنین در انتها، این اطلاعیه حاوی تهدیدی درباره امکان دخالت نهادهای مسئول در صورت ادامه وضعیت فعلی است.
بنظر میرسد این اطلاعیه ناظر به موج انتقادات اخیر در محافل اصولگرا نسبت به عملکرد سایت بازتاب که نهایتا منجر به اتهامات مختلف نسبت به محسن رضایی شده است باشد. در روزهای اخیر برخی دوستان وبلاگنویس به حملات شدیداللحنی به محسن رضایی پرداختند که در سایت رجانیوز بازتاب یافت. بنظر میرسد رییس جمهور بشدت نسبت به این اتهامات برآشفته است، بگونهای که برای اولین بار مجبور به صدور اطلاعیه و ابراز برائت از اینگونه عملکردها شده است. متعاقب شکست حامیان دولت در انتخابات، ظرف چند روز گذشته حجم بیسابقهای از انتقادات بسوی شاخه رسانهای مخالفین دولت (بازتاب) بوجود آمد که بنظر خارج از کنترل میرسید. اکنون ما که خود را حامیان دولت مینامیم میبایست بدون لاپوشانی، پیام اطلاعیه اخیر دولت را درک کنیم و در عملکرد خود تجدید نظر نماییم.
|
سیاست داخلی |