راهبرد جدید آمریکا برای مقابله تبلیغاتی با ایران خلق قهرمانانی پوشالی است که با تکرار کاریکاتورگونه مواضع ایران از ابهت پیام ایران برای جهان و بخصوص جهان اسلام بکاهند و آنرا نوعی مواضع عادی و تکراری جلوه دهند. ابرقدرتها که روزی برای یکنواختسازی دنیا و نمایش آرامش مردابگونه، اجازه هرگونه حتی خطای لفظی را نیز به نوکران خود نمیدادند، امروز به حاکمان دستنشانده خود دستور میدهند که ژست مخالف بگیرند و رفیق قافله اهل ایمان و شریک دزدان بینالمللی باشند. آمریکا زمانی که در عراق با یک جریان مقاومت اصیل و مردمی که هدفش بیرون راندن متجاوز بود روبرو شد و خود را ناتوان از مقابله با آن دید، یک جریان مشابه تروریست برای کشتار مردم به اسم مقاومت خلق کرد تا مشروعیت هرگونه مقاومتی را از بین ببرد و خود را در مبارزه با آن محق جلوه دهد. اکنون نیز پس از پیروزیهای بزرگ انقلاب اسلامی در عرصه بینالمللی، آمریکا که شخصا از مبارزه با ایران ناتوان است تاکتیک دیگری در پیش گرفته است. پس از سفری که در سال گذشته رایس به خاورمیانه داشت، دو کشور بحرین و مصر از طرف آمریکا مامور شدند مواضع استقلالطلبانهای شبیه به ایران اتخاذ کنند تا شاید با این کار افکار عمومی را از قهرمان اصلی بسمت وردستهای آمریکا منحرف کنند.
مصر مانور تبلیغاتی پرسروصدایی را آغاز کرد و اعلام کرد میخواهد به انرژی هستهای دست یابد. اسراییل در یک نمایش ساختگی از این مساله ابراز نگرانی کرد. اسراییل اعلام کرد موشکهای خود را بسمت مصر هدفگیری خواهد کرد. لفاظیهای اسراییل درباره سلاحهای نوترونیای که میتواند میلیونها مصری را به کام مرگ بفرستد بالا گرفت و رسانههای بینالمللی بر این بحران تازه متمرکز شدند. مصر از آن موقع هر چند روز یکبار خواستار خلع سلاح اتمی اسراییل میشود و حتی گاهی بیان میکند که در صورت سرپیچی اسراییل از پیوستن به معاهده منع گسترش، مصر نیز باید از این پیمان خارج شده و سلاح اتمی تولید کند. در عین حال محمد البرادعی به مصر میرود و مثل یک معلم اول ابتدایی آنها را تشویق میکند که در راه دستیابی به انرژی هستهای چه باید بکنند و چه نکنند. آیا غیر از این است که هیاهویی برای هیچ براه افتاده است؟ اگر حقیقتا مصر قصد سرکشی داشت البرادعی که غلام حلقه بگوش نظام ناعادلانه جهانی است اینقدر مهربان میبود؟ هرگز!
زمانی که آفریقای جنوبی در یک موضعگیری ملایم خواستار دخالت داده شدن در تدوین قطعنامههای بینالمللی درباره ایران میشود، بلافاصله بحرین که از سوی آمریکا به عضویت شورای امنیت درآمده مامور میشود تا با اتخاذ مواضع تند درباره لزوم عاری سازی خاورمیانه از سلاحهای هستهای توجهات را نه تنها از آفریقای جنوبی بلکه از ایران که در پی ایجاد عدالت در فناوری اتمی در خاورمیانه است برگرداند. مایه تاسف این است که دستگاه دیپلماسی ایران نیز فریب اینگونه تحرکات کشوری را میخورد که میزبان مرکز فرماندهی نیروهای آمریکایی در منطقه است. بگونهای که ایران با استقبال از مواضع بحرین وزیر امور خارجهاش را برای گفتگو درباره قطعنامه به این کشور فرستاد. با این حال آمریکا باید بداند حق هرگز با باطل برابر نیست و نمیتوان برای همیشه حق را از چشم مردمان عالم پنهان داشت. ایران قهرمان واقعی مستضعفین است و آنها نیازی به قهرمانان پوشالی ندارند.
|
سیاست داخلی |
|
سیاست داخلی |
در سالگرد شهادت شهید آوینی که یکی از داعیهداران تفکر معنوی و ضد تجدد غربگرایانه بود بجاست نگاهی داشته باشیم بر این نحله فکری و مخصوصا ادبیات آن. آشنایی من با این نهضت فکری با مطالعه کتاب «آسیا در برابر غرب» نوشته داریوش شایگان آغاز شد. در این کتاب نویسنده خلاصهای از تفکر فلسفی غرب و برخی از فیلسوفان مشهور مخصوصا نیچه ارائه میدهد و سیر نیستانگاری در غرب را مورد بررسی قرار میدهد. همچنین نگاهی دارد به تمدنهای هندی، چینی و دست آخر اسلامی. نویسنده بعدی که با وی آشنا شدم رنه گنون فرانسوی بود. وی که در اواخر عمر به دین اسلام تشرف پیدا کرد و به مصر هجرت کرد از منتقدان سرسخت مدرنیته بود. کتاب مهمش «سیطره کمیت و علائم آخرالزمان» بشدت تحت تاثیر آموزهها و احادیث آخرالزمانی شیعه نگاشته شده و البته رنگ و بوی یهودی غلیظی نیز دارد. اساس انتقاد گنون از تجدد این است که در سیر تجدد کمیت محور قرار گرفته و کیفیت فدای آن شده است،تفاوتهااز بین رفته و یکدستی جای آنرا گرفته است. البته وی انتقادات فیلسوفان دیگر درباره خودبنیادی بشر متجدد و رویگردانی وی از خدا را نیز تکرار میکند. گنون را باید در اصل مژده ظهور حضرت مهدی (ع) دانست.
از جمله کسانی که بشدت تحت تاثیر گنون قرار گرفت میتوان از سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی نام برد. از آنجا که در دهه شصت کتابهای گنون در ایران ترجمه و به چاپ رسید میتوان تصور کرد سید مرتضی با مطالعه آثار گنون دچار تحول روحی معروف خود شده باشد، اگر چه وی شخصا به کیفیت این تحول تنها اشارات کوتاهی دارد. میدانیم که آوینی در دوران جوانی به یکباره گویا توبه میکند و تمام نوشتههای پیشین خود را در یک گونی آتش میزند و تصمیم میگیرد دیگر درباره خود ننویسد. اغلب این تحول را نوعی رویگردانی از گذشته میفهمیم اما به گمانم خیلی هم اینطور نبوده است. آوینی از گذشته خود گزارش میدهد که کتاب «انسان تک ساحتی» ارنست یونگر را عمدا طوری دست میگرفته که عنوانش پیدا باشد و با آن پز میداده است، حتی بدون آنکه هنوز آنرا خوانده باشد. خوب البته من این کتاب معروف را نخواندهام اما توصیفاتی که از آن شنیدهام کاملا در ژانر ضد تجدد قرار دارد و از تک ساحتی شدن انسان مدرن (تخصص گرایی یا معادل زمان جنگ آن تک سنگره شدن) انتقاد کرده است. بنابراین به نظر من آوینی با تحول روحی خود تنها یک گام بلند برداشت بدون اینکه از گذشته خود فاصله فکری شدیدی گرفته باشد.
کتاب بسیار جالب دیگر متعلق به دکتر داوری اردکانی با نام «اتوپیا» میباشد. البته دکتر داوری را باید بیشتر یک فیلسوف دانست تا یک منتقد تمام و کمال مدرنیته. وی بیشتر آنرا میشناسد تا به کوبیدن آن بپردازد. اثر بعدی که مطالعه کردم «نقد مدرنیته» نوشته آلن تورن بود. کتاب بیشتر نگاه جامعهشناسانه به جامعه مدرن دارد و برخلاف نام آن بیشتر در تایید مدرنیته است تا نقد آن. اوج کتاب جایی است که نویسنده به رد مکتب ضد تجدد فرانکفورت میپردازد و مخصوصا بدلیل ناامیدانه بودن تفکر ضد تجدد آنرا رد میکند. در واقع این کتاب اثر زیادی روی من گذاشت و الان هم تا حدودی به نگاه آن پایبند هستم. اکنون نیز کتاب «مجوس شمال» شرح احوال و افکار گئورگ هامان، متفکر ضد تجدد آلمانی در قرن هجدهم میلادی نوشته آیزا برلین را در دست دارم.
|
سیاست داخلی |
تکرار دستگیری تفنگداران نیروی دریایی بریتانیای کبیر (به قول خبرنگار انگلیسی) ماجرایی بود که نه تنها انگلیس بلکه کلیت غرب را بشدت زیر فشار روانی قرار داده است و از جایگاه بینالمللی آنها کاسته است. ایران در این جریان نمونهای عالی از مانورهای روانی را بنمایش گذاشت که روی هر حرکتش مهر «احمدی نژاد» خورده بود. براستی احمدی نژاد را باید استاد تبلیغات دانست. وی از ابتدای ظهور در عرصه سیاسی با رویه محکم تبلیغاتی خود رقبا را چه سیاستمداران داخلی باشند چه باصطلاح ابرقدرتهای جهانی، مغلوب کرده است. درباره پیروزی ایران در ماجرای ملوانان انگلیسی مطالب زیادی نوشته شده و من هم تلاش میکنم نکات تازهای بر آنها بیفزایم:
1- ایران با خلق یک بحران بینالمللی تازه نشان داد که یک قدرت بینالمللی است. ایران نشان داد میتواند بتنهایی برای مدتهای طولانی روندهای سیاسیای بیافریند که منجر به کاهش جایگاه دشمنان و ایجاد تغییرات بزرگ در نظام بینالمللی بشود. این همان چیزی است که نام آنرا بحران میگذاریم. از سوی دیگر خلق یک بحران کاملا اختیاری نشاندهنده اعتماد بنفس این کشور بود و ثابت میکرد ایران از بحرانهای در جریان مثل پرونده هستهای آسیب ندیده است. توانایی خلق بحران جدید مردم ایران را در موقعیت اعتماد بنفس قرار داد.
2- ایران با وادار کردن دشمنان به موضعگیری شدید آنها را به موضع تکرار کشاند و ابهت آنها را شکست. اگرچه متحدان انگلیس در شورای امنیت از افتادن کامل در دام ایران برای موضعگیری شدید پرهیز کردند، اما صدور یک بیانیه دیگر از سوی شورای امنیت درباره ایران افکار عمومی بینالمللی و داخلی را در برابر قطعنامههای دیگر این شورا درباره ایران واکسینه کرد. قدرت چیزی است که بیشتر تهدید بکارگیری آن باید موثر واقع شود وگرنه در صورت عملی شدن مکرر یک تهدید کارایی روانی آن از بین میرود و طرف مورد تهدید در مقابل آن مصونیت پیدا میکند. از این منظر تکرار موضعگیری شورای امنیت در برابر ایران یک پیروزی برای دیپلماسی ایرانی است. همچنانکه تهدیدها برای مداخله نظامی نیز باعث شد این حربه دستکم برای چندین ماه تاثیر روانی خود را برای استفاده مجدد از دست بدهد.
3- ایران با آزادسازی ملوانان انگلیسی و پخش تصاویر شاد از آنها و همچنین برگزاری یک نمایش کامل از مهماننوازی ایرانی (که با همکاری ملوانان انجام شد) علاوه بر اینکه تصویر خود را در افکار عمومی بینالمللی نسبت به حریف غربی خود بشدت بهبود بخشید موفق شد انگاره مهمی را به طرف غربی منتقل کند. ایران نشان داد نه تنها بلحاظ روانی و در عمق وجود خود از نیروهای نظامی بیگانه احساس ترس ندارد و در نتیجه نیازی به انتقامگیری از آنها احساس نمیکند، بلکه آنقدر با آنها راحت است که میتواند کاملا محبتآمیز با آنها رفتار کند. این موضوع پیامی قوی به افکار عمومی جهانی و سیاستمداران غربی فرستاد مبنی بر اینکه مساعی آنها برای تند کردن اوضاع در پیرامون ایران نتیجه بخش نبوده یا توسط ایرانیها به اندازه کافی جدی گرفته نشده است. قدرت این پیام بقدری بالا بود که بلر دیروز مجبور شد اعتراف کند به گسترش روابط با ایران فکر میکند!!
4- و بالاخره در این جریان یک پیروزی داخلی نیز بدست آمد و آن تغییر گفتمان گروههای اصلاحطلب به لزوم اعاده حیثیت ملی در برابر دشمن بود. آنها اگرچه دست پیش را گرفتهاند که پس نیفتند اما برای اولین بار یکی از اجزای اصلی گفتمان اصولگرایی که بر لزوم حفظ عزت ملی و اسلامی ایران ولو با پرداخت هزینه تاکید میکند را بطور تلویحی پذیرفتهاند.
|
سیاست داخلی |
|
سیاست داخلی |