سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

شهریور 1387 - پیاده رو خاطرات

نفوذ به مرزهای روسیه (سه شنبه 87/6/26 ساعت 9:52 صبح)

اخیرا اتفاقاتی پیش آمده که آدم واقعا فکر می‏کند آمریکا از صمیم قلب به فکر مبارزه با تروریسم است. حملات اخیر به پاکستان نوعی دیوانگی از سوی یک قدرت بزرگ بنظر می‏رسد که گویی دیگر رفتارش غیر قابل فهم شده و ناچار باید به آنچه خودش ادعا می‏کند از نیات پاکش اعتماد کنیم. تحولات پاکستان اغلب باعث می‏شود تاسف بخوریم که در منطقه‏ای زندگی می‏کنیم که مردم آن از حداقل امنیت و حداقل نفوذ بر سرنوشت‏شان محروم‏اند و خدا را شکر کنیم که ایران لااقل در دو دهه اخیر اگر چه همواره زیر سایه سنگین احتمال برخورد نظامی با غرب زندگی کرده یا شب‏ها خواب تحریم‏ واقعی اقتصادی را دیده است اما در مجموع آنچه در عمل روی داده است امنیت و آسایش و دمکراسی بوده است.

 آمریکا هرگز با یک قدرت سرپا وارد جنگ نمی‏شود. در مورد عراق چه اتفاقی افتاد؟ ابتدا بر علیه رییس جمهور یک کودتای آمریکایی صورت گرفت. سپس جناح سخت‏دل‏تر کودتا یعنی صدام به اشاره آمریکا کودتا در کودتا کرد. با فرمان آمریکا عراق وارد جنگ با ایران شد، تمام ساختارهای داخلی آن در خدمت جنگ قرار گرفت،‏ تولیدات داخلی در سیل کمک‏های خارجی نابود شد و زندگی انگلی وارداتی جای آن را گرفت. سپس شکست خورد. در قدم بعد به اشاره آمریکا به کویت حمله کرد، جنگی که درگرفت بهانه درازمدت برای حضور نظامی در منطقه را بدست آمریکا داد. بعد بمباران‏ها شروع شد. جنوب عراق به قول رمزی کلارک با بمب‏افکن‏های ب 52 شخم زده شد. اما صدام بر جای خود نگه داشته شد. دهه بعدی دهه تحریم بود. شیرازه انسانی عراق از هم پاشید، مردم زیادی از گرسنگی مردند، میلیون‏ها نفر. تولیدات داخلی و صنایع داخلی نابود شد. روزی نبود که جنگنده‏های آمریکایی و انگلیسی یک گوشه‏ای از مناطق پرواز-ممنوع را بمباران نکنند تا جایی که مسئول نیروی هوایی‏شان گفت دیگه چیزی نمونده که نزده باشیم غیر از دستشویی توی حیاط! وقتی خوب کوبیده شد نوبت حادثه 11 سپتامبر رسید و بسرعت کشور اشغال شد. البته هنوز از نظر آمریکایی‏ها و اسراییلی‏ها عراق خوب کوبیده نشده و با تروریسم روزمره مشغول نرم کردن هستند.

بر افغانستان چه گذشت؟ ابتدا در یک مذاکرات سطح بالای استراتژیک با شوروی در ازای امتیازاتی در جای دیگر (ایران) افغانستان را به شوروی واگذار کردند. بنابراین حمله برق‏آسای شوروی به افغانستان با هیچ واکنش جدی‏ای روبرو نشد. سپس مجاهدین را تسلیح کردند و جنگ درگرفت. القاعده را ایجاد کردند. وقتی افغانستان پیروز شد، با خلق طالبان و خشونت‏ورزی گسترده آتش جنگ را آنقدر درش دمیدند که همه چیز با خاک یکسان شد. مردم افغانستان و دنیا دیگر منتظر یک منجی بودند زمانی که 11 سپتامبر شد و میوه رسیده له شده در دامن ابرقدرت افتاد.

با این وجود از آب‏های آزاد تا افغانستان ایران و پاکستان دیواری نفوذناپذیر هستند. واشنگتن تلاش کرد با کارت ایران همان بازی را بکند که با عراق و افغانستان کرد. پروژه اضمحلال ایران آغاز شد اما با سد بزرگی به نام برنامه هسته‏ای ایران مواجه شد. برنامه‏ای که امید را در دل ایرانی‏ها زنده کرد، دیگر کسی در افق بلند ذهن خود تسلیم محتوم یا شکست محتوم در برابر غرب را پیش بینی نمی‏کرد. ما قوی شده بودیم. تحریم‏ها نیز کند شد و آمریکا شکست خورد. درست در همین روزها که شکست پروژه ایران رسما اعلام می‏شود (تقاضا برای تجدید روابط)، پروژه جایگزین کلید می‏خورد. سال‏ها بود افراد دقیق در آمریکا می‏گفتند که در «جنگ علیه تروریسم» پاکستان دشمن بزرگتری است تا ایران. اکنون به این توصیه عمل می‏شود. پروژه افغانستانیزه کردن یا عراقیزه کردن پاکستان شروع شده است و دقیقا از همان الگوهای چند دهه اخیر نیز پیروی می‏کند. کودتای آمریکایی مشرف، سپس ایجاد درگیری‏های داخلی، ترور سیاستمداران برجسته و احیانا مستقل مثل بی‏نظیر بوتو،‏ ارسال بهانه‏های آمریکا یعنی القاعده و طالبان این بار به پاکستان و بمباران روستاها به بهانه حضور آنان و مبارزه با تروریسم. وارد شدن به درگیری با ارتش پاکستان  و غیره. آمریکا کم‏کم کوبیدن را شروع کرده است و باید انتظار داشته باشیم این زدوخورد دائمی میان آمریکا و پاکستان برای سال‏ها به همین منوال ادامه داشته باشد. وقتی موقعش رسید میوه چیده خواهد شد.

آمریکا سخت مشغول محاصره روسیه (در گرجستان، اوکراین، سپر موشکی، افغانستان) و چین (انقلاب مخملی در تبت، افغانستان) است و اتحاد با هند بعنوان قدرت بزرگ آینده و از سر راه برداشتن پاکستان اتمی که می‏تواند در آینده متحد راهبردی روسیه، چین و ایران باشد از جمله برنامه‏های آن است.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    عملیات نظامی جهانی (یکشنبه 87/6/17 ساعت 5:36 عصر)

    سوال خیلی ساده‏ای است اگر بپرسیم آمریکا هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای خودش چرا حضور نظامی دارد؟ در این مورد دو جواب وجود دارد. اولا آمریکا بقول کالین پاول گردن کلفت جناح غربی است. به این معنی که ارتش آمریکا به نمایندگی از کل غرب می‏جنگد و در ازای آن دولت‏های اروپایی از واشنگتن پیروی سیاسی و فرهنگی دارند. ثانیا ممکن است به منافع ملی آمریکا در اقصی نقاط جهان اشاره شود. این عبارت رایج بسیار شگفا‏انگیز است که مقامات آمریکایی بعنوان مثال می‏گویند که ما در خاورمیانه دارای علائق ملی National Interest هستیم و به این بهانه به خود اجازه حتی دخالت نظامی می‏دهند. مناقشه فعلی بر سر گرجستان نیز بخوبی نشان می‏دهد که یکی از مهمترین مسایل مورد مناقشه، تلاش غرب برای اولا تحدید مسکو و ثانیا دسترسی آزاد به منابع انرژی است. اما چرا غرب به بهانه نفت به شرق لشکرکشی می‏کند؟ آیا تصادفا همه منابع انرژی را خدا در شرق آفریده و تصادفا غرب آنقدر پیشرفته‏تر از شرق است که نیاز بمراتب بیشتری به نفت دارد و بنابراین «حق دارد» برای دستیابی به نفتی که ساکنان بومی عرضه استفاده از آن را ندارند به مداخله نظامی روی بیاورد؟

    خوب است نظری به تاریخ بیفکنیم. می‏دانیم که اولین بار استخراج نفت بشکل صنعتی در آمریکا انجام شد اگر چه از ابتدای تاریخ بشر کمابیش این ماده شناخته شده بود. با این حال مصرف بالای آمریکا بسرعت منابع نفتی این کشور را تحلیل برد. در این شرایط بود که آمریکا بسمت استفاده از منابع سایر کشورها مخصوصا کشورهای ضعیفی رفت که توانایی محافظت و استفاده از منابع طبیعی‏شان را نداشتند. اگرچه راه درست استفاده از منابع دیگران این است که پول آنرا پرداخت کنند، آمریکا معمولا این کار را پر زحمت یافته است. راه ساده‏تر این است که آنها را مغلوب کنید و نفتشان را به ثمن بخس ببرید. اگر این کار را نکنید آنها ممکن است وقتی نیاز شدید شما را ببینند قیمت را بالا ببرند و اگر شما نپذیرید ممکن است از فروش نفت خودداری کنند. در اینجاست که دنیای آزاد ادعا می‏کند هدفش از حضور نظامی تضمین جریان آزاد نفت به جهان است. این یعنی جلوگیری از هرگونه تلاش صاحبان دارایی جهت فروش عادلانه ثروت خود. در حالی که غرب بی‏باکانه از توانایی خود برای محدودیت فروش هر فناوری که انحصارا در اختیار دارد به هر دلیلی از اقتصادی گرفته تا سیاسی استفاده می‏کند کشورهای ضعیف با اجبار نظامی مجبور می‏شوند از حق خود برای فروش عادلانه تنها ثروتشان چشم‏پوشی کنند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    تغییر در پارادایم امنیت جهانی (جمعه 87/6/8 ساعت 6:46 عصر)

    حوادث قفقاز را باید آغاز دوره جدیدی در روابط بین‏الملل دانست، همانطور که پایان جنگ دوم جهانی دوره جدیدی را رقم زد و همانطور که فروپاشی بلوک شرق عالم سیاست را تغییر داد. از فردای فروپاشی شوروی جهان تک قطبی شد، اگر چه بسیاری از ما هرگز تمایل نداشتیم این حقیقت را بپذیریم و در رد آن بعنوان مثال به آمارهایی که کاهش نقش آمریکا در اقتصاد جهانی را نشان می‏داد استناد می‏کردیم، امیدوار بودیم اروپا و ژاپن راهی مستقل از آمریکا در پیش بگیرند و در مقابل او بایستند. اما حقیقت این بود که اروپا دست کم برای یک سده است که از دوران اوج خود گذشته است و دیگر نه یارای ابرقدرتی دارد و نه چنین شخصیتی از خود در ذهنش باقی مانده است.

     جهان تک قطبی که در آن آمریکا در راس نظم نوین جهانی قرار گرفته بود و در رده بعدی قدرت‏های سابق حضور داشتند تبدیل به یک نظام پلیسی جهانی شد. یک دیکتاتوری بین‏المللی که در آن آمریکا تلاش داشت سلطه بلامنازع خود را بر دنیا تامین کرده جاودانه سازد. ازینرو همانطور که در کشورهای دیکتاتوری صادق است، قدرت‏های میانی در قدرت شریک شدند و همکاری‏شان خریده شد و در عوض توده محروم بین‏المللی بار این تقسیم غنایم و مالیات‏های جهانی را به دوش گرفت. ملل جهان سوم آماج سرکوب قرار گرفتند. آمریکا نوک پیکان تهاجم خود را بسوی ضعیف‏ترین‏ها گرفت. ما اغلب با خشم و ناباوری شاهد این بودیم که ابرقدرت به ضعیف‏ترین‏ها از جمله سومالی، افغانستان و عراق بی‏دفاع حمله‏ور می‏شود در حالی که میان قدرت‏های برخوردار سازش و همکاری و تقسیم غنایم حکمفرما بود. در جهان تک قطبی ضعفا له می‏شدند، کشورشان اشغال می‏شد، با تیراژ بالا مورد هدف ماشین کشتار تروریسم غرب قرار می‏گرفتند و این همه بخاطر این بود که کسی به خودش جرات ندهد ضربه‏ای هر چند کوچک به هرم ناپایدار قدرت جهانی وارد کند.

    بالاخره آمریکا کار را از حد گذراند، تصور کرد دیگر حتی به قدرت‏های رده دوم هم نیازی ندارد و بسمت مهار بلند مدت قدرت‏هایی مثل روسیه گام برداشت. این اشتباه در نهایت به تغییر نظام تک قطبی و بازگشت به یک دوقطبی نامتعادل منجر شد. در نظام دوقطبی جهانی، رای ضعفا مهم فرض می‏شود، آنها را یا نمی‏کشند یا هر دو ابرقدرت با هم می‏کشند، فضایی هر چند اندک برای تنفس باز می‏شود و اگر کشوری در یکی از دو اردوگاه جای بگیرد می‏تواند خود را از نزاع‏های کوچک کنار بکشد و در انتظار نزاع بزرگ جهانی (احتمالی) بنشیند. بیچاره آن کشورهایی که نخواهند یا نتوانند در یکی از دو قطب جذب شوند، چون مثل گرجستان و اوستیا بزودی صحنه جنگ و خونریزی خواهند شد. نمونه تاریخی‏‏اش ویتنام بود که محل جنگ دو ابرقدرت شده بود. در دنیای جدید اگر مورد تجاوز یکی از قدرت‏ها قرار بگیری قدرت مخالف از تو دلجویی خواهد کرد همین است که احتمالا دوران ابوغریب‏ها را پشت سر خواهیم گذاشت و دوباره قدرت‏ها تبلیغاتی از قبیل حقوق بشر را شروع خواهند کرد تا از خود وجه‏ای اخلاقی ارائه دهند.

    برای ما خوب است اگر قاطعانه به قطب در حال تشکیلی بپیوندیم که دیگر بر محور کمونیسم قرار ندارد و هدفش و نتیجه کارکردش اندکی عادلانه‏تر کردن نظام بین‏المللی است. فکر نمی‏کنم کسی در ایران هنوز به فلسفه عدم تعهد پایبند باشد چرا که زمانه تغیر کرده و همه ما از نظم تک قطبی جهانی بشدت لطمه دیده‏ایم. ما باید در کنار روسیه و چین باشیم تا آنها قادر باشند تا حدودی جلوی آمریکا را بگیرند. اگر چه یک نظام دو قطبی مخصوصا در اوایل شکل‏گیری خود می‏تواند منشا خطراتی هم باشد. در تمام طول دوران جنگ سرد هیچ‏گاه یک سرباز آمریکایی با یک سرباز روسی رودررو نشد چرا که رویارویی مستقیم نظامی می‏توانست به نابودی اتمی بینجامد اما امروز شاهدیم که آمریکا حتی وقتی درگیری بوضوح در درون حوزه نفوذ مسکو قرار دارد اقدام به لشکرکشی و حتی ارسال نیروی زمینی می‏کند، آمریکا هنوز سر عقل نیامده و امیدواریم بزودی واقعیت را بپذیرد. 


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    شکست مکرر (جمعه 87/6/1 ساعت 5:58 عصر)

    این روزها بحث اول دنیا ناآرامی‏های قفقاز است، حادثه‏ای که تغییرات راهبردی که در یک ده اخیر انباشته شده بود را عیان کرد. انحصار استفاده از زور در سطح بین‏المللی که در دو دهه گذشته در اختیار آمریکا بعنوان پلیس جهانی قرار داشت شکسته شد و حرکت تانک‏های ارتش روسیه (که مورد حمایت افکار عمومی بین‏المللی نیز قرار گرفت) تنها رسمیت بخشیدن به اتفاقاتی است که سال‏ها در جریان بوده است.

    مهمترین جنبه ابرقدرتی آمریکا همواره انحصار نظامی‏گری و تفوق این کشور در «عدم موازنه وحشت» با سایر کشورها بوده است. از این زاویه درگیری دیپلماتیک اخیر آمریکا با کره شمالی و ایران نیز تنها در چارچوب جلوگیری از ظهور قدرت‏های بازدارنده نظامی (اتمی) بوده است که در دراز مدت منافع واشنگتن را بشدت در معرض خطر قرار می‏دهد. و همانگونه که آمریکا نتوانست قدرت این دو کشور را مهار کند قادر به جلوگیری از پیشتازی نظامی خود در جهان نیز نشد. عملیات 11 سپتامبر بیش از هر چیز نقطه شروعی برای مشروعیت دادن به اقدامات نظامی یکجانبه آمریکا در سراسر جهان با توسل به خطر موهوم (خودساخته) تروریسم بود. از آن پس حمله به افغانستان بی‏دفاع و نمایش خیمه شب بازی حمله به عراق (با حفظ احترام به مقاومت مردم ناصریه) تنها از آن جهت برگزار شد که از آمریکا چهره یک قدرت مهاجم آماده به شلیک را ترسیم کند و نهایتا این تصویر سود درخشانی هم برای این کشور به ارمغان آورد. انقلاب‏های مخملی نمونه‏ای از برداشت آمریکا بودند، جایی که قدرت‏های دیگر با ناراحتی تسخیر کشورها بدون یک قطره خون را پذیرفتند.

    اما از چند سال گذشته سیاست ابرقدرتی آمریکا بوضوح شروع به ترک برداشتن کرد. شکست‏ها در افغانستان و ناتوانی در تامین امنیت عراق بتدریج چهره‏ای شکست خورده از آمریکا به نمایش گذاشتند، روسیه بتدریج قدرت گرفت و تحولاتی در مرزهای اروپا و روسیه بوقوع پیوست. اما بازتاب این تحولات در خاورمیانه بسیار واضح بود. شکست اسراییل از حزب الله لبنان در سال 2000 و عقب نشینی از خاک لبنان پرده اول ماجرا بود. پرده بعدی ظهور ایران بعنوان یک قدرت اتمی بازدارنده در برابر سلطه منطقه‏ای آمریکا و حفظ موفقیت آمیز فناوری هسته‏ای، گام سوم برخوردهای نظامی کوچک میان ایران و نیروهای ائتلاف مثل دستگیری تفنگداران دریایی انگلیس و برخوردهای گاه‏وبی‏گاه میان نیروهای دریایی ایران و آمریکا بود. نباید ازین موضوع غافل بود که شجاعت ایران در این برخوردها زمینه‏ساز تحقیر نظامی جبهه غرب بود همنطور که جسارت کره شمالی روزگاری الهام بخش دیگران بود. گام قاطع بعدی تحمیل شکست همه جانبه نظامی بر اسراییل در جنگ 33 روزه بود. برای اولین بار یکی از هم‏پیمانان آمریکا وارد جنگی رسمی شد و شکست خورد بدون اینکه از دست غرب کاری بربیاید. از آن زمان همگی شاهدیم که موضع جناح غربی بشدت تضعیف شد و هیمنه ابرقدرتی‏اش شکست. آخرین پرده این زورآزمایی نظامی را در گرجستان اکنون شاهد هستیم. برای اولین بار روسیه به خودش جرات داد ارتش خود را وارد درگیری‏ای کند که در آن احتمال برخورد با ابرقدرت وجود دارد. اگر چه هر روز تنش میان روسیه و آمریکا بالا می‏رود اما آمریکا باید خیلی ناشی باشد که در شرایط فعلی بخواهد وارد جنگ سرنوشت‏ساز با کشور قدرتمندی چون روسیه شود، اینجا دیگران افغانستان نیست، پوتین هم صدام دست نشانده نیست،‏ آمریکا بهتر است اول سعی کند ببیند می‏تواند در لبنان کاری از پیش ببرد، اگر ناوهایش در سواحل لبنان غرق نشدند شاید فرستادن آنها به سواحل روسیه قابل بررسی باشد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    شهریور 1387 - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 19 بازدید
    دیروز: 5 بازدید
    کل بازدیدها: 236094 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [122]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [118]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده