سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

تیر 1386 - پیاده رو خاطرات

ادعای ارضی و تحول کیفی در قدرت (پنج شنبه 86/4/28 ساعت 11:15 صبح)

برخی از نویسندگان (آنتونیو نگری و مایکل هارت، امپراطوری) شورش‏های اجتماعی جوانان در دهه 60 در سراسر دنیای غرب و بویژه آمریکا را سرآغاز عصر تازه‏ای از تحول در مفهوم قدرت می‏دانند که مشخصه آن تمرکززدایی و ایجاد یک قدرت بدون مرکز ابتدا در جامعه ایالات متحده و سپس گسترش آن در سراسر دنیا بوده است. تحلیل مشابهی توسط آینده نگران (آلوین تافلر، جابجایی در قدرت) مبنی بر دگرگونی اساسی سپهر قدرت و چرخش از قدرت سخت مبتنی بر زور و نیروی نظامی بسوی قدرت نرم مبتنی بر دانایی و اطلاعات از دهه 70 میلادی ارائه شده است. سال 1970 اولین سالی بود که در آن بطور نمادین درصد نیروی کار شاغل در بخشهای خدماتی (مبتنی بر اطلاعات) از بخش صنعت در آمریکا پیشی گرفت.

ساختار جدید قدرت غرب اولین رویارویی خود را با شرق کمونیستی تجربه کرد. تهاجم فرهنگی به بلوک شرق ارکان جوامع کمونیستی را بلرزه درآورد و پیروزی‏های بزرگی را نصیب غرب نمود. واقعا اگر قرار بود همین مقدار غنایم از طریق نیروی نظامی بدست آید چه حجمی از سلاح و پول و تلفات لازم بود تا یک دوجین کشور بزرگ و کوچک دشمن را بگشاید و تبدیل به متحد راهبردی غرب بنماید؟ تردیدی نیست که پیروزی سرمایه‏داری بر کمونیسم را باید در عرصه فرهنگ تحلیل کرد. در شرایطی که گفتمان مارکسیسم تمام تاکیدش بر زیربنایی بودن مسایل اقتصادی و روابط نیروی کار با سایر نهاده‏های تولید بود، غرب زمین بازی را به عرصه فرهنگ تغییر داد. اگر چه گورباچف با اعلام سیاست فضای باز سیاسی در دوران گلاسنوست تلاش کرد این عقب‏ماندگی فرهنگی را جبران کند اما تاریخ نشان داد که دیگر دیر شده بود.

پس از پیروزی بر بلوک شرق اگرچه غول قدرت نظامی آمریکا در عملیات طوفان صحرا برای همیشه از شیشه بیرون آمد اما هنوز قدرت نرم در تحولات جهانی مورد نظر آمریکا حرف اول را می‏زند. در مورد ایران پس از جنگ تحمیلی دو سیاست مختلف در نظر گرفته شد. اولی با استفاده از نهادهای مالی بین‏المللی بر تکنوکرات‏های بقدرت رسیده در ایران دوران رفسنجانی چنان تاثیر گذاشت که بدون نیاز به هرگونه شدت عملی ایران توصیه‏های اقتصادی آمریکا را موبه‏مو به مورد اجرا گذاشت. این سیاستها در درجه اول می‏توانست ایران را مانند برزیل، آرژانتین و سایر لاتین‏ها به کشوری مقروض به بانک جهانی و تحت‏الحمایه آنها تبدیل کند. پس از فتح اقتصاد نوبت به روبنای سیاست رسید.  عوامل براندازی با سوءاستفاده از آرای انتخاباتی جناح چپ سنتی در ایران به ساختار قدرت نفوذ کردند و چنان در رسیدن به آمالشان عجله کردند که دو سال بعد در 18 تیر 78 به فاز براندازی سخت و آشوبگرانه وارد شدند که البته شکست خوردند.

انفعال انقلاب اسلامی در برابر تحولات در سپهر قدرت اما بیش ازین ادامه نیافت. اگرچه نیروهای انقلابی در دوران رفسنجانی نتوانستند  اجرای سیاست‏های اقتصادی تعدیل را متوقف کنند اما با ورود رهبر انقلاب به عرصه فکری پس از دوم خرداد و طرح مباحث گسترده‏ای مثل جامعه مدینه النبی بجای جامعه مدنی استارت تحول در انقلاب اسلامی زده شد. در شرایطی که آمریکا در سراسر جهان از طریق انتخابات و تاکتیک‏های مربوط به آن قدرت‏های مخالف غرب را سرنگون می‏ساخت ایران و متحدینش از جمله حزب‏الله تصمیم گرفتند انتخابات و فضای سیاسی را جدی بگیرند. حزب‏الله تبدیل به یک حزب سیاسی شد و در انتخابات شرکت کرد. مقارن با آن پیروزی نیروهای ارزشی در انتخاباتهای کوچک در ایران باعث شد آمریکا امید خود را از دولت خاتمی قطع کند. پروژه بعدی آمریکا انقلاب‏های مخملین بود. اینک دیگر ماسک دمکراسی‏خواهی را هم کنار می‏گذاشتند و با استفاده از اراذل و اوباش و به سبک 28 مردادی نهادهای قانونی را تصرف می‏کردند. اما اینبار نیز نیروهای اسلامی از تحولات خیلی عقب نماندند. در حالی که روزنامه کیهان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری تهدید می‏کرد که اگر قرار بر تکرار انقلاب مخملین در ایران باشد امت حزب‏الله هم به خیابان‏ها خواهد آمد، حزب‏الله لبنان هم با استشمام توطئه انقلاب کاج در لبنان چنان راهپیمایی‏های خیابانی ترتیب داد که آمریکا به یک شکست آبرومندانه رضایت داد. بولدوزر مخملین از کار افتاد.

ادعاهای ارضی بر ضد ایران نیز بخشی از برنامه همه‏جانبه غرب بر ضد انقلاب است. هدف آن از یکسو ایجاد تشویش در مردم ایران از طریق ایجاد تصور یک درگیری محتوم در آینده با اعراب و از سوی دیگر دامن زدن به عرب‏گرایی در ممالک عرب‏زبان و تبدیل آن به سدی در برابر انقلاب اسلامی است. همانطور که زمانی پارسی‏‏گرایی در ایران را به سدی در برابر افکار انقلابی دنیای عرب تبدیل کرده بودند. ایران اما در برابر این بی‏اخلاقی آشکار دچار اضطراب شده بود. متهم شدن به اشغالگری اتهام سنگینی برای ایرانی بود که اساسش بر اعتراض به اشغالگری اسراییل بنا شده بود. در نظر آمریکاییها این اتهام می‏توانست به تضعیف موقعیت اخلاقی نظام اسلامی در داخل و خارج بینجامد. ایران دور اول بازی را با سکوت برگزار کرد اما نتیجه نداد. دور دوم بازی با روی کار آمدن خاتمی و گسترش روابط با ارتجاع منطقه شروع شد اما این هم راهکاری از سر ضعف بود و جواب نداد. ایران سعی کرد واقع‏بین باشد، پررویی بچه از بزرگترش است و باید با آمریکا طرف شد. ایران برگ هسته‏ای را رو کرد و وارد یک چالش بزرگ با ابرقدرت شد. ایران تا جایی در این چالش پیش رفت که به نوعی همسنگی اتمی (نه لزوما کمی بلکه کیفی) با آمریکا دست یافت. در بحبوحه جنگ نرم ایران وآمریکا کشورهای کوچکتر فهمیدند که در این میدان کاره‏ای نیستند و مدتی خودشان را کنار کشیدند. وقتی آمریکا نهایتا در مقابل ایران احساس ناتوانی کرد بار دیگر مساله جزایر داغ شد. پس از تکرار ادعاهای ارضی بر علیه ایران اما اتفاقات تازه‏ای افتاد. ایران در چالش اتمی با غرب یاد گرفته بود که در محذور اخلاقی قرار نگیرد. این بار ایران در یک تحول کیفی سیاسی ادعای ارضی را با ادعای ارضی متقابل (و حتی بزرگتر) پاسخ گفت. پاسخ ایران که در قالب سرمقاله بسیار زیبای کیهان ارائه شد چنان مستدل و کوبنده بود که باعث جیغ شدید سران خودفروخته عرب و حامیان آنها شد. آنها باور نمی‏کردند که ایران نهایتا به همسنگی روانی با خلیج فارس نشینان دست یافته است.

یادداشت‏های مرتبط در وبلاگستان:
تصمیم سازان (سیاست خارجی) 
بحرین مال ماست (تلنگر)
مگر شریعتمداری سب نبی کرده؟ (فصل آگاهی)


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    روستا در محاصره تجدد (شنبه 86/4/23 ساعت 10:32 صبح)

    نوگرایی و تحولات صنعتی و فرهنگی در ایران بسرعت پیش می‏رود و کسانی که به هر دلیلی قادر نیستند با این سرعت خود را تطبیق دهند چاره‏ای جز کنار گذاشته شدن و تحمل فقر، محرومیت و انزوا ندارند. روستاییان از مهمترین این اقشار هستند. اگرچه در سال‏های اخیر اتفاقات خوبی در عرصه کشاورزی رخ داده است اما بسیاری از روستاهای ایران با مرگ تدریجی‏ای دست و پنجه نرم می‏کنند که در طول یک قرن اخیر از قحطی بزرگ 1288 به این سو و بخصوص پس از اصلاحات ارضی محمد رضا شاه دامنگیرشان شده است. اگر چه انقلاب اسلامی با راه‏اندازی نهادهایی چون جهاد سازندگی، کمیته امداد و دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری تلاش بی‏سابقه‏ای برای رفع مشکلات روستاها و فراهم‏سازی امکانات زیرساختی انجام داد، اما متاسفانه این تلاش‏ها بر مبنای نوعی مدیریت از راه دور روستا و فهم غیر صحیح از مسایل خاص آن انجام شد. بردن آب، برق، مخابرات، تلویزیون و رادیو، راه و سایر امکانات به روستا بیشتر در راستای پروژه مدرنیزاسیون تحمیلی شبیه به ایدئولوژی دوره سازندگی انجام شده است. در مدرنیزاسیون تحمیلی تحولات ساختاری جوامع مدرن که در راستای حل مشکلات خاص خودشان طراحی و اجرا شده بود عینا در جوامع پیرامونی کپی‏برداری و گاهی بزور وارد می‏شود بدون اینکه به میزان انطباق آن محصولات با نیازهای درجه اول این جوامع توجه شود. چنین رویکردی با پاک کردن صورت مساله مانع از چاره‏اندیشی جدی برای مسایل می‏شود. اگر چه دولت نهم با سفر به مناطق دوردست و تلاش برای حل مشکلات ملموس مردم و اخیرا با انحلال ساختار برنامه‏ریزی دیکته شده از مرکز و واگذاری اختیارات آن به استانداری‏ها گام در راه واقعی کردن برنامه‏ریزی اقتصادی در کشور نهاده است، اما چنانچه خواهیم دید این تلاش‏ها حداکثر قادر خواهند بود یک طرف مشکل را حل کنند و بنابراین باید با اصلاحات نهادی دیگری عجین شوند تا بهبود واقعی در اوضاع پدید آید.

    صنعت فرش در ایران از جمله مهمترین صنایع دستی بوده است که تا گذشته‏ای نه چندان دور بخش مهمی از صادرات غیر نفتی ایران را بخود اختصاص می‏داده است. صنایع دستی نشانگر مرحله‏ای از تکامل صنعتی در ایران هستند که در صورت ادامه تحول آزادانه علمی بدور از دخالت‏های استعماری می‏توانست بتدریج نوعی تجدد بومی را در ایران پایه‏گذاری کند. با این وجود، ضعف تاریخی شرق در برابر قاره اروپا و شکست‏های پی‏درپی، تکامل نهادی و علمی را در آسیا ناکام گذاشت. صنعتگران ایرانی هرگز موفق نشدند برای بهبود فناوری و هنر تولید فرش قدمی بردارند. اکنون بازار فرش بشدت تحت فشار است. از سویی ماشینی شدن تولید و تغذیه بخش کم‏درآمد بازار با فرش ماشینی باعث ایجاد بیکاری گسترده در میان بافندگان فرش دستباف در روستاها شده است. اما مهمتر از آن تحولات فرهنگی است که می‏رود کلیت بازار فرش را دچار رکودی بی‏سابقه نماید. امروزه فرش از یک کالای کاربردی بعنوان کفپوش منازل تبدیل به یک کالای تزئینی و هنری شده است و جای آنرا کفپوش‏های دیگری چون سنگ، پارکت و سرامیک گرفته است. همچنین مصرف پشتی (شامل فرش) بنفع مبل بشدت کاهش پیدا کرده است. ضعف فرهنگی ایران باعث شده است حتی در داخل کشور خودمان هم ذائقه مصرف‏کنندگان بسمت کالاهای خارجی تغییر کند و این معنایی جز بیکاری گسترده در میان زنان روستایی ندارد. روزگاری درآمد زن روستایی از بافتن فرش بیش از مرد بود. اکنون وی بیکار شده است. مقصر کیست؟ همه کسانی که می‏توانند تاثیرگذاری فرهنگی داشته باشند مخصوصا ما شهرنشینان.

    اما وضعیت مرد روستایی چگونه است؟ وی معمولا کشاورز است و گندم می‏کارد. زمین کوچک هزار متری دارد. در سال‏های اخیر احداث چاه‏های عمیق برای گاوداری‏ها و سایر واحدهای صنعتی سطح آب سفره‏های زیرزمینی را بشدت کاهش داده است. بنابراین قنات روستا که سابقه هزار ساله دارد خشک شده است. سرمایه‏دارها شش اینچ آب دارند و کشاورزها یک قطره هم ندارند. از آنجا که امیدی برای اعمال مدیریت بر سفره‏های آب نیست تنها راه چاره کشاورز این است که او هم چاه عمیق بزند. البته این کار نیاز به سرمایه کلان دارد. در حالی که آب هر روز به عمق بیشتری پایین می‏رود برای هر متر کندن چاه چند صد هزار تومان پول لازم است. تازه چنین چاهی به پمپ نیاز دارد و آن هم هربار که خراب شود چند میلیون هزینه دارد. کشاورزان البته ناامید نیستند آنها، تمام کشاورزان روستا متحد شده‏اند و تعاونی مانندی تشکیل داده‏اند و خرجها را سرشکن می‏کنند با وجود این سازمان آشفته کار بهره‏وری را پایین آورده است. درآمدها پایین است، بدلیل عدم وجود شبکه توزیع انبوه کالاهای مصرفی در روستا هزینه زندگی در برخی موارد از شهرها بالاتر است، جوانان روستا را ترک کرده‏اند و روستا تحت تهاجم شدید فرهنگی کلان‏شهرها قرار دارد. روستا نهادی رو به موت است مگر اینکه مشکل اصلی آن فهم شود. مشکل مردم روستا کاهش قدرت واقعی آنهاست. آنها نه تنها نیاز دارند با استفاده از نهادهای دولتی (همچون شوراهای روستا) نوعی قدرت سیاسی محلی بوجود آورند که مشکلات بومی را درک کند و برای آن راه‏حل ارائه دهد بلکه نیاز به ایجاد نوعی قدرت مردمی دارند. چرا که دولت در هر منطقه‏ای بطور معمول نقشی در حد ایجاد سازش میان منافع صاحبان مختلف قدرت را بازی می‏کند. بنابراین کشاورزان ابتدا باید تبدیل به یک نهاد ذی‏نفوذ بشوند تا بعد بتوانند در چانه‏زنی‏ها در سطح سیاسی مقداری از توقعات خود را بدست آورند. در این راستا تقویت و تحکیم ساختار حقوقی تعاونی‏های کشاورزی و ادغام زمینها می‏تواند موثر باشد. این تعاونی‏ها می‏توانند نقش سخنگوهای سیاسی و اقتصادی کشاورزان را در برابر سرمایه‏دارای که عمدتا از کلان‏شهرها می‏آیند بازی کنند و مانع نابودی زیست‏بوم روستاها شوند.

    یادداشتهای مرتبط در وبلاگستان:‏
    ناکارآمدی نظام برنامه‏ریزی دولتی در ایران: ریشه‏های تاریخی و بنیان‏های نظری آن (عبدالله شهبازی)


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    نظریه توطئه ، مطالعه موردی حوادث انگلستان (دوشنبه 86/4/18 ساعت 9:39 صبح)

    اگر در قرن دوم هجری زندگی می‏کردید به سبک رساله توحید مفضل اینطور برایتان می‏گفتم .... خوب نگاه کنید ... به ستارگانی که در آسمان هستند، جای ثابتی دارند و راهنمای مسافران در سفرها ، همگی ساعت به ساعت بدور ستاره جدی می‏چرخند ... به روز که گاه فعالیت و کسب روزی است و شب که گاه استراحت و آرامش است ... به ساختمان بدن خود بنگرید که چگونه هر عضوی وظیفه‏ای یگانه بر عهده دارد و چطور این ساختمان پیچیده برای ده‏ها سال در هماهنگی کامل با هم کار می‏کنند، آیا تصدیق نمی‏کنی که پروردگاری حکیم تمام اجزای این طبیعت را در نهایت نیکویی آفریده است؟ ..... و اگر در قرن بیست‏ و یکم زندگی می‏کنید باید اینطور می‏گفتم .... ساختار ظریف ترازهای انرژی اتم کربن واقعا من را تکان می‏دهد (دکتر گلشنی) ، اگر این ساختار اندکی متفاوت بود اتمهای کربن قادر نبودند چنین ترکیبات و زنجیره‏های متنوعی پدید آورند و بستری برای پیدایش حیات باشند .... نگاه کنید که چطور ثابت‏های بنیادی (واحد بار الکتریکی، ضرایب نیروهای اصلی و غیره) بدقت تعیین شده‏اند ، اگر اندکی متفاوت بودند هرگز جهان ما شکل نمی‏گرفت و حیاتی در آن پدید نمی‏آمد ... آیا تصدیق نمی‏کنید که خالقی دانا، عالم، همه جا حاضر و ناظر و همیشه بیدار، مهربان و طراح، نظام خلقت را به این پیچیدگی بر مبنای نظمی زیبا، ساده و عمیق بنا نهاده است؟ ...... این استدلال همان «برهان نظم» معروف ماست. هر جا که نظمی هست لاجرم ناظمی هم هست.

    تئوری توطئه کاربرد برهان نظم در عرصه سیاسی است. معتقدان به توطئه تلاش می‏کنند نشان دهند که بسیاری از حوادثی که در عالم سیاست بگونه‏ای ظاهرا تصادفی و پیش‏بینی نشده روی می‏دهند در حقیقت دارای طراحانی هستند که مایل به آفتابی شدن نیستند. مدافعان تئوری توطئه به جستجوی نظم رویدادها می‏روند تا بتوانند وجود یک ناظم و طراح را برای آنها ثابت کنند. اکنون حوادث تروریستی اخیر انگلستان در پیش روی ماست. تلاش می‏کنم این پازل نامرتب را بنحوی مرتب کنم تا نظم درونی آن آشکار شود و وجود قدرت توطئه‏گر از آن نتیجه شود.

    اخبار مهم انگلیس این روزها اینهاست: 1- بلر پیش از کناره‏گیری در یک حرکت بشدت تحریک‏آمیز،‏ غیر لازم و انتحاری با اهدای نشان شوالیه به سلمان رشدی موجب خشم جهان اسلام و بروز خشونت بر ضد سفارتخانه‏های انگلیس شد. 2- افکار عمومی انگلیس بلر را بدلیل شرکت در جنگ عراق سرزنش کرد و وی مجبور به استعفا شد. 3- کابینه گوردون براون مناصب کلیدی را به ضدآمریکایی‏ها سپرد. 4- آمریکا از بقدرت رسیدن چنین عناصری ابراز نگرانی کرد. 5- حوادث تروریستی در یک فرودگاه شهرستانی انگلیس. 6- ترس و وحشت شدید در مردم انگلیس. 7- یک مقام انگلیسی: ممکن است مسلمانان برای انتقام از ماجرای رشدی دست به این کار زده باشند. 8- نام ایران هم به میان می‏آید. 9- مقامات امنیتی انگلیس از نفوذ القاعده در اداره امنیتی انگلیس خبر می‏دهند. وحشت امنیتی. 10- نفوذ القاعده در وزارت کشور. 11- اعلام حالت فوق‏العاده.

    یادمان باشد جرج بوش نیز زمانی که بقدرت رسید بدنبال جنگ نبود، اما حوادث 11 سپتامبر تمام ظرفیت جنگ‏‏طلبی بوش، جمهوری‏خواهان و در کل جامعه سلطه‏طلب آمریکا را به صحنه آورد. اکنون نیز سناریو در حال تکرار است. یک قدرت کلیدی دارد نخست‏وزیر عوض می‏کند و می‏خواهد به صلح بازگردد. بنابراین ماشین برخورد دهنده تمدن‏ها دوباره بکار افتاده است. این ماشین فراتر از بوش و بلر و فلان حزب است. طرح بسیار با کفایت بود. در قدم اول سلمان رشدی را به صحنه آوردند به این امید که تظاهرات خونینی بر ضد انگلیس در کشورهای اسلامی پا بگیرد. در قدم دوم پس از روی کار آمدن براون چند حادثه تروریستی کوچک و بدون تلفات در یک فرودگاه انگلیس بشدت بزرگنمایی شد تا مردم انگلیس در هراس تروریستی فرو بروند. جنگ روانی با اخبار هراسناک از نفوذ القاعده در ارکان‏ نظام انگلیس ادامه دارد تا جایی که براون اعتراف کرد کشور در وضعیت فوق‏العاده قرار دارد. بار دیگر مبارزه با تروریسم به صدر اولویت‏های مردم و دولت انگلیس بازمی‏گردد ..... آیا همه اینها تصادفی است؟

    وقوع حادثه 11 سپتامبر به بوش اطلاع داده می شوداما چرا؟ این کدام قدرت است که می‏تواند به بلر کاری را دیکته کند که خودش از علت آن خبر ندارد؟ چه کسی است که حاضر است جامعه انگلیس را در وحشت فروببرد. کیست که حاضر است و قادر است پیچیده‏ترین عملیات نمایش هوایی خونبار را در 11 سپتامبر بقیمت جان هزاران آمریکایی و بقیمت میلیاردها دلار ضرر اقتصاد آمریکا و جهان اجرا کند؟ چرا برای « او » اینقدر ضدیت با اسلام مهم است؟ چرا «جنگ با ترور» از جان مردم در غرب برای او مهمتر است؟ اگر این «او» صرفا یک قدرت دمکراتیک بود برای جلب آراء مردم کافی بود به آنچه خواست آنهاست عمل کند نه اینکه تلاش کند خواست مردم را منحرف کند. اگر او یک قدرت اقتصادی بود هرگز جنگهایی برپا نمی‏کرد که ضررهای بزرگ اقتصادی ببار آورده است. اگر او یک قدرت صرفا ملی بود عملکردش همه جا یکسان نبود. راستی او چگونه قدرتی است؟


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    سپر دفاع موشکی، تلاش برای حفظ سلطه (چهارشنبه 86/4/13 ساعت 1:57 عصر)

    امپراطوری‏ها از دیرباز وجود داشته‏اند و در هر زمانه‏ای بر مبنای سطح فناوری بشر خود را بگونه‏ای خاص سازماندهی کرده‏اند. در قرن هجدهم انگلیس به این دلیل ابرقدرت بود که ناوگان دریایی سلطنتی آن در سراسر دنیا بی‏رقیب بود. در میانه قرن بیستم آمریکا با پیش‏دستی در ساخت اولین سلاح اتمی و نشان دادن میزان کافی بی‏رحمی برای استفاده عملی از آن رسما به مقام ابرقدرتی دنیا نایل شد. ابرقدرت بعدی به فاصله چند سال با یک آزمایش اتمی اعلام وجود کرد: شوروی. پس از آن اگرچه قدرتهای کوچکتر هم به سلاح اتمی دست یافتند اما اندازه نیروی اتمی آنها هرگز نتوانست به پای دوابرقدرت اصلی جهان برسد. جهان دوقطبی ماند.

    شوروی در برابر قدرت نرم غرب احساس ضعف می‏کرد. غرب نوع جدیدی از نظام اجتماعی و قدرت را ایجاد می‏کرد که مشخصه آن برتری و جذابیت فرهنگی بود با ساختاری بشدت غیرمتمرکز و مبتنی بر آنچه امروز «جامعه مدنی» می‏نامیم. اگرچه بلوک شرق در عملیات نظامی و اطلاعاتی دست‏کمی از غرب نداشت، هرگز قادر نشد نظام کنترل اجتماعی‏ای قابل رقابت با غرب بنا نهد و سرانجام از همین نقطه شکست خورد. در درون شوروی و نظام‏های تحت حمایت آن «انقلاب‏های مردمی» براه افتاد و رژیم‏ها ساقط شدند.

    تحولات نظامی در تمام مدت جنگ سرد ادامه داشت و بارزترین وجه آن انقلاب موشکی بود. موشک‏های قاره‏پیما در ترکیب با کلاهک‏های هسته‏ای اساس نظم جهانی دوره جدید را بنا نهادند. موشک منبع جدید قدرت نظامی بود و بزودی کشورهای دوست هم از موهبت آن برخوردار شدند. دوستان آمریکا موشکهای آمریکایی و دوستان شوروی موشک‏های شرقی را بدست آوردند. با این حال در توافقی نانوشته دو ابرقدرت از دراختیار گذاشتن موشک‏های دوربرد به متحدین خود امتناع کردند. با گذشت زمان بسیاری از این متحدین فناوری موشک را رمزگشایی کردند و خود قادر به تولید آن شدند. سریع‏ترین تحولات فنی در کشورهایی روی داد که خود را در معرض خطر می‏دیدند. کره شمالی، ایران، پاکستان و هند موفقیت‏های زیادی بدست آوردند. اکنون موشک بدست همه افتاده است، دیگر آن سلاح راهبردی‏ای نیست که باید ابرقدرت با تکیه بر آن سخن بگوید .... از آنجا که تاکنون بخش مهمی از قدرت نظامی مبتنی بر سامانه‏های موشکی و اتمی بوده است، سپر موشکی بعنوان تنها راه متوقف کردن آنها لاجرم سلاح راهبردی فرداست. اگر چه آمریکا اکنون این اسلحه را بدست آورده است اما روند اوضاع نشان می‏دهد که قصد دارد به خشن‏ترین وجه از آن استفاده کند. آمریکا بجای حصار‏کشی مرزهای خود با سپر موشکی یا حداکثر حفاظت از غرب، به محصور کردن مرزهای دشمنانش با این سپر می‏اندیشد، امری که اوضاع خطرناکی بلحاظ راهبردی پدید آورده است.

    صرف تولید سلاح جدید ضد موشکی به اندازه کافی خطرناک بوده است. در دوران جنگ سرد دو سناریو برای جنگ اتمی وجود داشت. سناریوی اول مقابله به مثل بود. اگر شوروی 10 موشک اتمی شلیک می‏کرد آمریکا هم به همان تعداد شلیک می‏کرد. اما آمریکا نقطه ضعفی داشت. موشکهای اتمی آمریکا در شش پایگاه نظامی در سیلوهای زیرزمینی انبار شده بود. بنابراین اگر شوروی ضربه اول خود را به این پایگاه‏ها وارد می‏کرد کار تمام بود. سناریوی دوم مطرح شد: نابودی کامل اتمی. در این سناریو هرگونه حمله اتمی حتی محدود از طرف شوروی منجر به حمله سراسری اتمی به تمام شهرهای شوروی و نابودی کامل (ولو دوجانبه) می‏شد. سناریوی نابودی کامل با افزایش شدید هزینه حمله اتمی احتمال وقوع جنگ را به صفر می‏رساند. اکنون با نصب سپر دفاع موشکی احتمال اتخاذ سناریوی نابودی کامل بسیار افزایش یافته است. چرا که در صورت پیشدستی آمریکا در حمله اتمی (ولو محدود) به روسیه، پاسخ این کشور ممکن است توسط سامانه سپر موشکی مختل شود. بنابراین تنها راه، توسل به حمله سراسری اتمی خواهد بود. البته روسیه تهدید کرده است که اولین هدف موشک‏هایش خود پایگاه‏های سپر موشکی در اروپا خواهد بود اما احتمال موفقیت این سناریو اندک است چرا که بار حمله اتمی به شهرها قابل قیاس با حمله به تاسیسات نیست. با تمام این خطرات راهبردی، آمریکا قصد دارد سپر موشکی را درست پشت مرزهای روسیه بنا کند و چنانچه اوضاع به همین منوال پیش برود باید انتظار دور تازه‏ای از خشونت آمریکا در سراسر جهان را داشت. کشورهای انقلابی نیز البته ازین خوان نعمت بی‏نصیب نمانده‏اند و همین حالا سپر موشکی در اطراف مرزهای ایران در حال نصب است و نصیب سایرین نیز خواهد شد. اما با وجود آینده‏نگری آمریکا برای سرکوب انقلاب‏های بین‏المللی، خطر دست اول و جاری برای آمریکا خود روسیه است.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    حاکمیت انسان بر انسان (شنبه 86/4/9 ساعت 9:41 صبح)

    هدف از تاسیس حاکمیت و دولت معمولا نیاز برای حفظ امنیت و اداره امور جامعه ذکر می‏شود. اما عوامل مخل امنیت چه چیزهایی هستند که دولت باید در مقابل آنها بایستد؟ بطور کلی مهمترین عامل تهدید کننده امنیت نیز خود انسانها هستند. عوامل طبیعی نقشی کاملا درجه دوم در محدود کردن انسانها دارند و تازه دولتها در مقابل طبیعت معمولا وظیفه چندانی بر دوش خود احساس نمی‏کنند. مرکز ثقل وظایف دولت را بنابراین باید تنظیم روابط میان انسانها و جلوگیری از تجاوز آنها به حقوق یکدیگر دانست. اما چه عاملی بالقوه ممکن است سبب شود انسانها به آنچه حقوق یکدیگر می‏دانیم تجاوز کنند؟ واضح است که این حقوق چیزهای ثابت و لایتغیری نیستند. حق حیات در شرایط معمولی برای یک انسان محفوظ است اما برای یک قاتل یا مفسد برسمیت شناخته نمی‏شود. کسی که مورد ظلم قرار گرفته باشد حق دارد به حریم ظالم تجاوز محدود داشته باشد (مثل قصاص). بنابراین بنظر می‏رسد نمی‏توان «حقوق بشر» را بعنوان اصل پایه‏ای تنظیم روابط میان انسانها پذیرفت. اما در عمل دولت را می‏توان دور از مناقشات نظری نوعی حافظ وضع موجود از یکسو و منادی تغییر بسوی وضع جدید از سوی دیگر دانست. دولت از آنجا که انحصار نسبی در استفاده از قوای قهریه را در اختیار دارد نیرومندترین بازوی طبقات ذی‏نفوذ جامعه برای محافظت از خود در برابر فرودستان است و از سوی دیگر قدرتمندترین سازمان موجود در جامعه است که می‏تواند برای ایجاد تغییرات مورد نظرش در جامعه برنامه‏ریزی کند. سوال اصلی درباره دولت این است که جامعه ایده‏آلی که دولت برای تحقق آن تلاش می‏کند چه جامعه‏ای است؟

    ایده‏آل دولت قانونمند کردن کامل جامعه است و وظیفه قانونگزاری بر عهده نهاد مستقلی گذاشته شده است که در نظام‏های دمکراسی از مجلس یا مجالس قانونگزاری تشکیل شده است. هدف از وضع قوانین سعادت و کمال افراد جامعه است و بنابراین دو رکن اساسی در آن تاثیر دارند. اولا باید تعریف صحیح، دقیق و اجماعی از سعادت انسان در دست باشد (بعنوان مثال آیا راحتی زندگی مادی مد نظر است یا به حیات اخروی نیز توجه می‏شود؟) و ثانیا افرادی که مبادرت به قانونگزاری می‏کنند باید توانایی برنامه‏ریزی برای دستیابی به این اهداف را به شکل وضع قوانین داشته باشند. از آنجا که در این گفتار می‏خواهیم شیوه حکومت دنیایی عصر فعلی را به چالش بکشیم پیش‏فرض‏های آنرا موقتا می‏پذیریم و فرض می‏کنیم هدف حکومت تامین رفاه مادی مردم باشد.

    ادعا می‏شود که حکومت‏های دمکراتیک عقلانی هستند به این معنی که عقل در آنها در اولویت قرار دارد و در جایگاه قانونگزار کل نشسته است. سوال این است که آیا عقل بتنهایی می‏تواند ضامن قانونگزاری مطلوب باشد؟ (البته سوال کلی‏تری وجود دارد که آیا اصولا عقل برای سعادت بشر کافی است یا نه). اگرچه اکنون زمانه روشنگری (و عقل باوری پوزیتیویستی) دیری است به پایان رسیده، اما از آنجا که هنوز در جامعه ما رگه‏هایی از تفکر اصالت عقل بچشم می‏خورد برخی نقدها را به آن وارد می‏کنیم.

    اولا سعادت دنیوی انسان بر پایه احساس قرار دارد نه عقل. خوشبختی یک احساس است نه یک استدلال عقلانی. امنیت در اصل مساوی احساس امنیت است ولو عوامل ناامنی منطقا موجود باشند. انواع کیفیت‏های منفی که از آنها در زندگی گریزانیم (مثل فقر، انزوا، درد و ...) در اصل مربوط به احساسات شخص ما هستند و آنچه در زندگی بدنبال آن هستیم (مثل احترام،‏ برتری، آرامش، دوستی و ...) نیز کاملا مبتنی بر احساسات هستند. در این میان بسیار عجیب است که عقل ادعا می‏کند می‏تواند مسایلی را حل کند که اساسا به قلب مرتبط هستند. اصلا معلوم نیست عقل بتواند درک صحیحی از احساسات پیدا کند و آنها را در تعاریف خود بگنجاند. اگر هم بتواند، پیش‏فرض خالص بودن عقل از احساسات شکسته می‏شود. البته این اشکال در تفکر سنتی پیش نمی‏آمد چرا که در آنجا قلب و عقل هر دو مراتب مختلفی از حقیقت قلمداد می‏شدند نه مستقل از هم، و از سوی دیگر هدف زندگی ارضاء احساسات نبود تا میان عقل و قلب تعارضی بوجود آید.

    در امر قانونگزاری نیز برای اینکه سعادت افراد مختلف اجتماع حاصل شود (یا دست‏کم بیشینه شود) قانونگزاران می‏بایست از احساسات مردم باخبر باشند وگرنه قوانین آنها هر چه باشد در خدمت ارضاء عواطف مردم نخواهد بود. حاکمی که در پی تعیین مجازات برای قتل نفس است چگونه می‏تواند کار خود را بدرستی انجام دهد در صورتی که شدت و عمق درد روحی بازماندگان مقتول را درک نمی‏کند؟ او حداکثر ممکن است قطره اشکی را که از چشم کسی جاری است ببیند اما هرگز نمی‏تواند به عمق احساس طرف پی ببرد. بالاتر از آن چگونه می‏توان بدون دانستن اینکه مقتول در اثر بقتل رسیدن متحمل چه درجه‏ای از درد و رنج شده است میزان مجازات قاتل را تعیین کرد؟ و این چیزی است که هیچ انسانی تا خودش مرگ را نچشیده باشد قادر به درک آن نیست. از موارد غیر ممکن بگذریم و مثالهای ساده‏تری بزنیم. انسان موجود فراموشکاری است، حتی اگر چیزی را شخصا احساس کرده باشد بمحض اینکه شرایطش تغییر کرد احساس آن موقع خود را بدست فراموشی می‏سپارد و به شرایط جدید و احساس جدیدش خو می‏گیرد. فقیری که ثروتمند می‏شود ممکن است روزها و ماه‏های اول بفکر فقراء‏ باشد ولی بزودی به جرگه مرفهان بی‏درد می‏پیوندد و فقراء را فراموش می‏کند. ادبیات جهان سرشار از چنین داستان‏هایی است. شخص مجردی که ازدواج می‏کند ظرف مدت کوتاهی بطور کامل وضعیت عاطفی یک فرد مجرد را فراموش می‏کند. بنابراین چگونه می‏توان انتظار داشت که در یک جامعه افراد متاهل برای مجردها تصمیم‏های درستی بگیرند؟ متاهلین تنها می‏توانند منافع متاهلین را در قالب قوانین و بر مبنای قدرت دولت پیگیری کنند و در این میان مطرح شدن مطالبات مجردها خوش‏خیالی است. امری که در جریان مباحثات اخیر در زمینه ازدواج موقت شاهد آن بودیم. البته مثالها فراوانند،‏ مردها نمی‏توانند احساسات زنان را بطور کامل درک کنند و بالعکس، بزرگترها قادر به درک بچه‏ها نیستند و بالعکس و ... نتیجه‏ای که من می‏گیرم این است که قانونگزاری انسانها برای انسانها یک خیال موهوم است حتی اگر هدف تنها حداکثرسازی رفاه جامعه باشد.

    البته در اینجا تنها یک ایراد بر مساله قانونگزاری در حکومتهای مدرن وارد ساختیم، ایرادهای دیگری نیز بر عقل بشری وارد است از جمله تاریخی بودن بشر (متاثر از تاریخ بودن) و محدود بودن عقل هر یک از آحاد بشر بنحوی که قادر به درک همه معارف تولید شده توسط خود بشر نمی‏باشد و غیره. برای رفع چنین ایراداتی در نظام دمکراسی‏ (حکومت مردم بر مردم که در واقع حکومت انسان معمولی باید ترجمه شود) نظام پارلمانی ایجاد شده است. با این تصور که حالا که هر جنس و طبقه تنها می‏تواند (در بهترین حالت) مدافع منافع طبقه خود باشد بهتر است از هر صنف نمایندگانی در مجلس حضور داشته باشند تا در تصمیم‏گیری‏ها دخالت داشته باشند (دمکراسی مبتنی بر نمایندگی). البته این راه‏حل دوای قطعی مشکلات مطرح شده نیست. معلوم نیست حتی یک نماینده زن هم بتواند درکی واقعی از یکی از مشکلات خاص برخی از زنان داشته باشد یا اساسا تصمیم درستی درباره آن اتخاذ کند. بنابراین از ابتدا همواره غرب بدنبال تحقق دمکراسی مستقیم بوده است. یعنی آن نوعی از دمکراسی که بدون واسطه نمایندگان انجام می‏گیرد و مردم درباره هر موضوعی همگی در رای‏گیری شرکت می‏کنند.

    بدون اینکه بخواهیم مزایای انواع مختلف دمکراسی بر نظام‏های سنتی پادشاهی را منکر شویم باید بگوییم که مشکلات فلسفی موجود در اصل دمکراسی پابرجاست و تنها زمانی حل می‏شود که ما به قانونگزاری کسی تن بدهیم که حقیقتا بر روان همه ما آگاه باشد، بیرون از تاریخ ایستاده باشد و عمر محدود و عقل محدودی نداشته باشد، کسی که سرشت انسان و طبیعت را بشناسد و در عمل رهبری جامعه را برای رسیدن به کمال در دست بگیرد. و چنین کسی جز خداوند نیست. اگر چه ناچار باید اعتراف کنیم کانال ارتباطی بشر با خداوند نیز (مخصوصا حالا در عصر غیبت) محدود است. بنابراین بهترین شیوه در حال حاضر برای حکومت، ایجاد یک حکومت عرفی است که در ضمن تحت رهبری و اشراف آنچه از خداوند تاکنون به ما رسیده است باشد. چنین جامعه‏ای باید آگاه باشد که عرفی بودن شکل حکومت به آن معنا نیست که عقل بشر برای رهبری و هدایت جامعه کافی است و بنابراین باید در برابر احکام الهی خاضع باشد و در آنچه از امور که فرمانی از ناحیه خداوند به او نرسیده است بر مبنای عقل عمل کند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

       1   2      >
    تیر 1386 - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 12 بازدید
    دیروز: 5 بازدید
    کل بازدیدها: 236087 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [122]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [118]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده