سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

آذر 1386 - پیاده رو خاطرات

پرونده هسته‏ای: یک ایستگاه جلوتر (چهارشنبه 86/9/28 ساعت 11:33 صبح)

البته ما مردم ایران پس از گذشت چهار سال از مناقشه پرحجم هسته‏ای دیگر به زیستن در بحران و مناقشه عادت کرده‏ایم. و این را هم می‏توانیم بفهمیم که هر چقدر قدرتمندتر می‏شویم بحران‏های‏مان هم قویتر می‏شوند چرا که دشمنان بیش از پیش از ما بیمناک می‏شوند. بنابراین انتظار اینکه مثل جنگ تحمیلی یک روزی پرچم صلح بطور کامل بلند شود و همه آرام بگیرند انتظار بیهوده‏ای است، شاید بهتر باشد بگوییم پرونده هسته‏ای هرگز بسته نخواهد شد. اما چند روز پیش شاهد یک گام مهم به جلو برای ایران بودیم. ارسال سوخت هسته‏ای به ایران در حقیقت اتمام پروژه تهدید نظامی خواهد بود. چرا که فرض گزینه نظامی توانایی آمریکا برای درهم کوبیدن ایران پیش از دستیابی به سلاح هسته‏ای بود در حالی که اکنون در تئوری ایران با استفاده از سوخت هسته‏ای که دریافت کرده است قادر به تولید سلاح هسته‏ای هست اگرچه چنین کاری را انجام نخواهد داد. این انتقال پایانی بر تبلیغات در زمینه بمباران نیروگاه بوشهر توسط اسراییل نیز خواهد بود چرا که اکنون بمباران این نیروگاه با وجود سوخت رادیواکتیو در درون آن مساوی با فاجعه زیست‏محیطی بین‏المللی با صدها هزار کشته خواهد بود.

از سوی دیگر، اگرچه روز 26 آذر بعنوان روز ورود سوخت هسته‏ای به ایران معرفی شد اما گمان می‏کنم ارسال چنین محموله حساسی زمانبرتر از آن است که ظرف یک روز صورت گرفته باشد. محموله‏های هسته‏ای هرگز با هواپیما حمل نمی‏شوند و معمولا از قطار یا حرکت جاده‏ای با سرعت فوق‏العاده آهسته برای انتقال آنها استفاده می‏شود. بنابراین می‏توانیم نتیجه بگیریم که ارسال سوخت هسته‏ای درست پس از بازرسی آژانس از سوخت در روسیه در یک ماه گذشته آغاز شده است. در پرتو چنین فرضی بهتر می‏توانیم به علت انتشار گزارش سازمان اطلاعات ملی آمریکا درست یک هفته پس از مهر و موم سوخت اتمی در روسیه توسط آژانس پی ببریم. در حقیقت آمریکا زمانی که مطلع شد سوخت به ایران وارد شده است مجبور شد دست پیش را بگیرد که پس نیفتد و چه بسا اعلام آغاز ورود سوخت به ایران با توافق روسیه و آمریکا تا جایی به تاخیر افتاده باشد که آمریکا زمینه‏سازی داخلی و بین‏المللی برای همراه نشان دادن خود را به اتمام رسانده باشد. تا پیش از اطلاع یافتن از ارسال سوخت به ایران، برای اکثر ما چرخش شدید و شتابزده آمریکا غیرقابل درک بود تا جایی که بسیاری از تحلیلگران آنرا نوعی دام فرض کردند اما اکنون مساله روشن شده است. از سوی دیگر روسیه نیز برای آمادگی جهت اعلام تحویل سوخت هسته‏ای به دشمن شماره یک غرب دور تازه‏ای از عملیات روانی را آغاز کرد. روسیه در اظهاراتی پیاپی ابتدا احتمال تعلیق عضویت در پیمان نیروهای هسته‏ای میانبرد را مطرح نمود (بعنوان تهدیدی برای اروپا) و حتی تا جایی پیش رفت که آمریکا را به حمله استراتژیک در صورت ادامه روند نصب سپر دفاع موشکی تهدید کرد. اگر چه این‏ها مواضع واقعی روسیه است اما هماهنگی آن با «مسلح ساختن» ایران به سوخت هسته‏ای نیز قابل توجه است. حتی نیم نگاهی به عقب می‏تواند نشان دهد که چرخش شدید شورای همکاری خلیج فارس بسوی ایران نیز با اطلاع از ورود سوخت به ایران و «بسته شدن» پرونده هسته‏ای صورت گرفته است.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    دو مفهوم شغل (یکشنبه 86/9/25 ساعت 10:13 صبح)

    شغل چیزی است که بیشتر ما تمام جوانی‏مان را صرف رسیدن به آن می‏کنیم. سرمایه‏های مهمی مثل وقت آزاد در جوانی و انرژی تازه‏ای که داریم را صرف مقدماتی همچون تحصیل، آموزش تعاملات اجتماعی و یادگیری مهارت‏های عملی می‏کنیم تا از سرجمع این مهارت‏ها بتوانیم در آینده شغلی بدست آوریم. هدف تمام این تلاش‏ها این است که شخص بتواند جایی در جامعه برای خود باز کند. به کاری مشغول شود یا خدمات و کالایی ارائه کند که اولا مورد احتیاج دیگران باشد و حاضر باشند برای آن پول پرداخت کنند و ثانیا انجام آن کار دست‏کم بطور کامل از عهده دیگران ساخته نباشد. در چنین صورتی فرد را می‏توان برای جامعه مفید و ضروری دانست. با این وجود شغل گاهی معنای دیگری به خود می‏گیرد و بیشتر مترادف با مقام می‏شود. در این حالت فرد جایگاهی را اشغال می‏کند و مدعی می‏شود (یا افرادی مدعی می‏شوند) که تنها اوست که شایستگی احراز آن مقام را دارد. بنابراین شخص فوق در امنیت کامل و بدور از هر گونه رقابت می‏تواند در جایگاه بالایی که دارد به ارائه خدماتی بپردازد که از ارزش نازلی برخوردارند و هیچ نیازی هم برای بهبود کیفیت کار خود احساس نخواهد کرد. نمونه چنین جایگاه‏هایی را در مشاغل دولتی و دیوانسالاری می‏توان دید. «کارمند» چه دون‏پایه و چه بلندپایه در موقع استخدام با یک نظام ارزشیابی دشوار روبرو نیست و پس از استخدام نیز پشت حصار بلند قوانین کار و سیاست کلی دولت که مجبور به مدارا با میلیون‏ها کارمند خویش است هرگز مواجه با دشواری نخواهد بود. اگر چه ممکن است عملکرد خوب یا بد اندکی در بالا و پایین رفتن مرتبه شغلی وی موثر باشد اما ایضا چنین کارمندی مشاهده می‏کند که روابط بسیار مهمتر از ضوابط در ارتقاها موثرند. بنابراین کارمند معمولا انگیزه خیلی زیادی برای بهبود امور خود ندارد دست‏کم انگیزه‏اش از نوع مرگ و زندگی نیست. بر خلاف وی، فعال بخش خصوصی در یک محیط کاملا سیال و بی‏اطمینان دائما با خطر حذف از عرصه تجارت روبروست بنابراین شدت تلاش وی قابل مقایسه با کسی نیست که از یک شغل مطمئن برخوردار است. جای تعجب نیست اگر بسیاری از پیشرفت‏ها ابتدا در بخش خصوصی صورت می‏گیرد و پس از سال‏ها به بخش دولتی هم می‏رسد. جای تعجب باز هم نیست اگر فعال بخش خصوصی پس از سال‏ها تلاش هنگامی که آموخت در این شرایط دشوار چگونه روی پای خود بایستد از اعتماد بنفسی فراتر از کارمند حتی از نوع بلندپایه‏اش برخوردار است، با اینکه زندان‏ها پر از ورشکستگان بخش خصوصی است اما باز هم جای تعجب نیست که افرادی که موفق می‏شوند پاداش مادی بیشتری نیز در قیاس با همتایان کارمند خود بدست می‏آورند که کمتر به خود جرات داده‏اند خطر کنند و همواره در مسیرهای آرامی حرکت کرده‏اند که دیگران برایشان مدت‏ها قبل باز کرده‏اند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    کار مال ایرانی‏ هم هست (شنبه 86/9/17 ساعت 5:42 عصر)

    این روزها کم‏کم چهره شهرمان و شاید کشورمان تغییر می‏کند. از ظواهر امر پیداست که وزارت کشور بالاخره این بار سفت و سخت پای حرف چند ده ساله‏اش ایستاده و موفق شده افغان‏های مهاجر را به وطن‏شان بازگرداند. از چند وقت پیش گاهی من جا می‏خورم وقتی می‏بینم جوانی که خیلی شبیه من است مثلا دارد میز کار من را در دانشگاه دستمال می‏کشد یا جلوی پای من را جارو می‏کند ..... نمی‏دانم آن جوان چه احساسی دارد مخصوصا اگر یکی بی ملاحظه باشد و چند امر و نهی و حرف عوضی هم به او بزند. به هر حال از خودش لابد می‏پرسد فرق من با این آدم چیست که او شده ارباب و من نوکر؟

    تا وقتی افغانی جماعت حضور داشت چنین مشکلی پیش نمی‏آمد. چون او اصلا شبیه من نبود. نه من خودم را با او مقایسه می‏کردم نه او خودش را با من مقایسه می‏کرد. به کارش و موقعیت اجتماعی که داشت کاملا راضی بود و چه بسا با حقوقی پایین هم بسختی کار می‏کرد. اما امروز زمانی که جوانی ایرانی را می‏بینم که به کاری «پست» اشتغال دارد اولین واکنش من این است که خودم را عقب بکشم و بپرسم که چکار باید بکنم تا من هم مثل او نباشم، گاهی احساس می‏کنم در مقاطعی از زندگی‏ام «شانس» آورده‏ام و احساسی از لرزان بودن تعادلی که در آن بسر می‏برم به من دست می دهد. اکنون دیگر نمی‏توانم ذهن خود را از کارهای پست ایزوله کنم، ناچار برای چند ثانیه هم که شده در ذهنم مرور می‏کنم که اگر من جای او بودم چطور می‏شد؟

    از یک دیدگاه کلان، خروج افغانی‏ها از ایران ختم نوعی نظام «برده‏داری نژادی» محسوب می‏شود. نظامی که در آن بعضی‏ها ذاتا ارباب متولد می‏شدند و بعضی ذاتا برده بودند. لغو برده‏داری در اولین قدم امکان می‏دهد بخشی از فقیرترین نیروی کار ایرانی به مشاغل بهتری دست یابند. از سوی دیگر تنش روانی را در جامعه گسترش می‏دهد چرا که اکنون دیگر ایرانی هم می‏تواند به کارهای پست اشتغال داشته باشد، پس منزلت تصوری ما پایین خواهد آمد. هم‏نژاد شدن مشاغل عالی و پست رقابت اجتماعی و حسد را گسترش خواهد داد و مردمی که تا دیروز موقعیت مطمئنی برای خود متصور بودند کم‏کم احساس خواهند کرد بلحاظ روانی زیر پای‏شان خالی شده است. بازتاب افزایش رقابت افزایش تحرک و تلاش اقتصادی مردم خواهد بود که منجر به شتاب گرفتن توسعه اقتصادی کشور خواهد شد. از یاد نبریم برده‏داری در طول تاریخ نه تنها باعث توسعه نبوده است بلکه با تحکیم طرز فکر «عار دانستن کار برای اربابان» در جامعه شکست اقتصادی بلندمدت را در پی خواهد داشت همانگونه که در ایالات متحده آمریکا ایالات شمالی که برده‏داری در آنها رایج نبود بشدت ثروتمندتر و پیشرفته‏تر از ایالات جنوبی برده‏دار بودند و حتی هنوز هم پس از صدها سال این مساله تغییر نکرده است (تحلیل دمکراسی در آمریکا:‏ الکسی دوتوکویل).


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    دوباره رفسنجانی (یکشنبه 86/9/11 ساعت 3:37 عصر)

    ماجرای جاسوسی هسته‏ای حسین موسویان دیگر تشتی است که از بام افتاده. مهم نیست این یکی هم مثل هزاران پرونده دیگر به سرنوشت بی‏عدالتی گرفتار بشود یا متهمانش به سزای اعمال خائنانه خود برسند، چیزی که مهم است بازی رفسنجانی است. اکنون دیگر محرز است که موسویان در سفارتخانه‏های خارجی تنها قاصد رفسنجانی بوده است، وگرنه اصولا شما فکر می‏کنید «سند استراتژی نظام در پرونده هسته‏ای» چیزی است که بجز چند نفر رده‏های اول مملکت دیگران هم به آن دسترسی داشته باشند؟ البته رفسنجانی از آنجا که خودش را «صاحاب» کشور می‏داند اصلا برایش مهم نیست که اگر «مصلحت» تشخیص داد سند فوق‏محرمانه نظام را هم به سفارت جاسوس‏پرور انگلیس تحویل ندهد. بنابراین نامبرده ید طولایی در این گونه مسایل دارد و همین‏که این سند را هم مثل نامه محرمانه امام به فرماندهان جنگ برای پذیرش قطعنامه به خبرگزاری‏ها فاکس نکرده باید همگی ازش ممنون باشیم. در هر صورت حالا بهتر می‏توانیم قضاوت کنیم. وقتی حضرت استوانه نامه امام را به بهانه یک بحث ساختگی با یار غارش محسن رضایی علنی کرد همه‏مان طبعا میخکوب شدیم چرا که در آن نامه اشاره‏ای به سلاح هسته‏ای وجود داشت، البته ندید گرفتیم و فکر کردیم نکته مورد نظر استوانه خستگی مردم و مسئولین از جنگ بوده است. اما حالا اگر یکبار دیگر نامه را در ذهن‏مان مرور کنیم ... بله نکته اصلی‏اش شاید همان سلاح هسته‏ای بود.

    رفسنجانی می‏کوشد به غرب نشان دهد جریان تندرو در ایران بدنبال سلاح هسته‏ای است. انتشار نامه امام در همین راستا بود و سند اخیری که تحویل آن به سفارت انگلیس غوغا بپا کرده نیز اگر روزی منتشر شود بنظرم باید چیزی شبیه به این در درونش باشد، مثلا اینکه در صورت درگیری با غرب ایران بخواهد از آژانس خارج شود. رفسنجانی فکر می‏کند با این دست و پا زدن‏ها می تواند حمایت غرب را پشت سر خودش در فضای سیاسی داخل داشته باشد و در آینده بتواند قدرت را بیش ازینی که هست قبضه کند. البته غربی‏ها از مواضع اصولگرایان بی‏اطلاع نیستند و اقدامات هاشمی تنها ضعف وی را برای غرب روشن ساخته است. غرب نیز پاشنه آشیل نظام اسلامی را خوب شناخته و تنها کسی را که هدف می‏گیرد و پای ثابت محاکمات دادگاه‏های غربی است خود حضرت استوانه است. بیاد بیاورید ماجرای دادگاه میکونوس،‏ آمیا،‏ استات‏اویل و غیره. البته همانطور که یادداشت حامد طالبی آمده است غربی‏ها کمک‏های مالی زیادی به خانواده هاشمی می‏کنند اما گاهی هم برای حفظ کنترل هاشمی بخشی ازین پورسانت‏ها را افشا می‏کنند تا این مذبذب را همیشه در چنگ خودشان نگه دارند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    دادرسی قضایی، نهاد فراموش شده (دوشنبه 86/9/5 ساعت 3:49 عصر)

    زندگی اجتماعی در ایران امروز از بی‏نظمی و بی‏قانونی عمیقی رنج می‏برد. مردم در گیرودار روابط ناسالم اجتماعی و سیاسی راه گریزی ندارند. زیر پا گذاشته شدن حقوق مردم آنطور که مخالفین سیاسی می‏گویند «تنها از جنبه سیاسی نیست»‏ بلکه اصولا زندگی اجتماعی ما بعنوان افرادی که در ارتباط با هم هستیم سرشار از دروغ‏ها، خیانت‏ها، کم‏کاری‏ها و تعرض‏هاست. اگر این کارها از طبقه سیاسی هم سر می‏زند ریشه‏اش آن است که اصولا ساختار جامعه ما همین است، چه بسا سیاسیونی که از آنها انتقاد می‏کنیم عملا بسی بهتر از ما باشند.

    در ادیان الهی، از اولین روزها، قضاوت نهادی الهی بوده است که گاه در اختیار انبیاء و گاه در اختیار جانشینان آنها بوده است. نهادی که ازو انتظار بی‏طرفی کامل و قضاوت پس از شنیدن کامل سخن هر دو طرف بر اساس کتاب و سنت الهی می‏رود. در صدر اسلام بلحاظ اجتماعی خصوصیت یک مسلمان منصف و روشنفکر چنین شناخته می‏شد که وی اگر با کسی اختلافی پیدا کند بدون اینکه سخنی بگوید یا اقدامی کند، با هم بنزد قاضی می‏روند و هر چه حکم کرد می‏پذیرند. در این معنا مسلمان خوب کسی نیست که تا حقش پایمال شد دست به سلاح ببرد یا دعوا راه بیندازد یا سکوت کند.

    اما در جامعه کنونی چه بلایی بر سر نهاد قضایی آمده است؟ مردم بسیاری افتخارشان این است که در طول عمرشان حتی یکبار هم پایشان به کلانتری و دادگاه نرسیده است. کسی اگر از کسی کتک بخورد عار می‏داند ازو طلب دیه کند و حتما بارها این جمله را شنیده‏اید که «ما تا حالا ازین پول‏ها نخورده‏ایم» کنایه ازین که گویی پول زور و حرام است. خب با چنین وضعی حقت بود از طرف کتک بخوری! عناوین اخبار خارجی روزنامه‏ها را می‏خوانیم ولی انگار باور نمی‏کنیم: فلانی بهمانی را بخاطر یک توهین نژادپرستانه به دادگاه کشاند و ده‏ها هزار دلار غرامت گرفت، فلان زن از بهمان مرد بدلیل سوءرفتار جنسی شکایت کرد و غرامت سنگین گرفت، چرا راه دور برویم، ما هنوز باورمان نمی‏شود که توانسته‏ایم از آژانس بین‏المللی اتمی بعنوان یک نهاد داوری بین‏المللی حکم درست را بگیریم! ما ایرانی‏ها هیچ وقت نمی‏توانیم تصور چنین دادرسی‏هایی را برای خودمان داشته باشیم، چرا؟ آیا یکی از دلایل بهبود اوضاع در کشورهای غربی پایبندی جوامع آنها به یک نظام قضایی برای حل و فصل اختلافات نیست؟

    برای حل اختلافات راه‏های دیگری هم هست. می‏توان از مجلس خواست قانونی وضع کند که مثلا «وانت‏بارها نباید با بلندگو توی کوچه‏ها آن هم بعدالظهر سروصدا راه بیندازند»‏ ما معمولا در ایران بیشتر به قانون متوسل می‏شویم. آن وقت دولت تعدادی مامور استخدام می‏کند که وانت‏ها را بپایند. بنابراین مردم علی‏رغم مظالمی که بر آنها می‏رود ترجیح می‏دهند یک گوشه بنشینند تا شاید یک وقتی یک سیاستمدار آگاهی پیدا شد و قوانین لازم را بتصویب رساند و اجرا کرد. اما تصور کنید اگر روزی یک ترک به  دادگاه مراجعه کند و از یک فارس بابت توهین نژادی غرامت سنگینی بگیرد و فردایش هم همه روزنامه‏ها بنویسند از فردایش دیگر کسی جرات دارد جوک ترکی بگوید؟ این راه‏کار اصلا نیازی ندارد وقت مجلس را بگیریم یا نیرو استخدام کنیم.

    دادرسی قضایی در ایران نهادی فراموش‏شده است در حالی که اگر به دادگاه‏ها اختیارات مناسب داده شود (مثلا در آمریکا دادگاه می‏تواند بر اساس قانون اساسی علاوه بر قوانین عادی حکم صادر کند (تحلیل دمکراسی آمریکا:‏ الکسی دوتوکویل)) و اگر مردم را با دادرسی قضایی آشنا کنیم این نهاد می‏تواند بسیاری از مشکلات اجتماعی را حل کند. برای ما دادگاه جایی وحشتناک است که باید به جرم جنایتکاران بزرگ رسیدگی کند و وقت ندارد مشکلات پیش‏پاافتاده ما را در نظر بگیرد. بسیاری از ما حتی تا حالا یک درخواست دادرسی به شورای دانشکده‏مان هم نداده‏ایم! بنابراین فرهنگ‏سازی در این کار نقش مهمی دارد. تا چند سال قبل دیدگاه مردم راجع به پلیس نیز همین‏قدر غریب بود. آدم فکر می‏کرد فقط وقتی جنایتی اتفاق بیفتد باید به پلیس اطلاع داد. اما حالا با راه‏اندازی 110 شاهدیم که مردم بسیاری از مشکلات خود را از این طریق بیان می‏کنند و جواب هم می‏گیرند،‏ این یعنی پلیس به میان مردم آمده است. دادرسی قضایی نیز باید برای مردم آسان شود و به مردم آموزش داده شود تا بتوانیم شاهد شکل‏گیری یک جامعه پویا و خود-تصحیح-کن مستقل از دولت باشیم.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    آذر 1386 - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 19 بازدید
    دیروز: 5 بازدید
    کل بازدیدها: 236094 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [122]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [118]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده