سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

آبان 1386 - پیاده رو خاطرات

نقدی بر دولت رفاه (سه شنبه 86/8/29 ساعت 3:11 عصر)

دولت رفاه به مجموعه‏ای از سیاست‏ها اطلاق می‏شود که در پی ایجاد یک کف رفاه برای اعضای جامعه از طریق راهکارهایی چون نظام بیمه سراسری، بیمه درمانی، بیمه بیکاری و از همه مهمتر نظام بازنشستگی است. اگرچه اکنون وجود این ساختارها در هر جامعه‏ای بدیهی انگاشته می‏شود اما اولین بار بعد از تهدید گسترده نظام سرمایه‏داری توسط کمونیسم بود که چنین راه‏حل‏هایی توسط سردمداران نظام سرمایه‏داری برای واکسینه کردن جامعه در مقابل خطر کمونیسم اندیشیده شد. زمانی که مارکس و انگلس مانیفست کمونیسم را می‏نوشتند هیچ کدام ازین ساختارها وجود نداشت.

نگاه مبدعین نظام تامین اجتماعی این بود که در عصر ماقبل صنعتی خانواده گسترده (شامل چند نسل و اعضای مختلف فامیل که در زیر یک سقف در روستا می‏زیستند) و همچنین سنت‏های اجتماعی حمایت از درماندگان و سالخوردگان نوعی نظام تامین اجتماعی خودکار و مبتنی بر تعهدات اخلاقی را در جامعه برقرار می‏کرد. اما با صنعتی شدن جامعه، در اولین قدم خانواده گسترده فروپاشید و جای آنرا خانواده هسته‏ای (شامل پدر، مادر و چند بچه کوچک) گرفت. مشاغل صنعتی نیاز به تحرک نیروی کار را افزایش داد و حتی زنان را نیز به کارخانه کشاند، بنابراین خانواده گسترده دیگر قابل دوام نبود. در گام بعد تحولات سریع فنی و اندیشه‏ای، سپهر اخلاقی جامعه را ویران کرد و ضمانت‏های اخلاقی و دینی را از بین برد یا کمرنگ کرد. ازین‏رو با آغاز انقلاب صنعتی نظام تامین اجتماعی سنتی فروپاشیده بود و نظام جدیدی هم جایگزین آن نشده بود. مهندسین اجتماعی مدرنیته مسئولیت تامین اجتماعی را به دولت سپردند.

اگرچه تردیدی در لزوم حمایت اجتماعی از مستمندان، بیکاران و سالمندان نیست اما سوال این است که آیا سیستم موجود بهترین گزینه را ارائه داده است؟ در این یادداشت کلیت سیستم حمایت از مستمندان و بیکاران را مورد پذیرش قرار می‏دهیم و توجه خود را معطوف به نظام بازنشستگی خواهیم کرد، نظامی که بحق باید آنرا شکست‏خورده و رو به انقراض نامید. نظام بازنشستگی در زمانی پا به عرصه نهاد که بدلیل پایین بودن فناوری بهداشتی،‏فقر عمومی و در عین حال رشد سریع سطح زندگی، جمعیت قریب به اتفاق کشورها چه صنعتی چه غیر آن بشدت جوان و بشدت در حال رشد بود. در چنین ساختار جمعیتی بازای هر سالمند ده‏ها جوان در حال کار وجود داشت. پس امکان داشت مبالغ کمی ازین شاغلین دریافت کنیم و به سالمندان بدهیم، هر دو طرف راضی بودند. اما اکنون اوضاع چگونه است؟ در اثر پیشرفت فناوری بهداشتی میانگین طول عمر روزبروز افزایش می‏یابد، رفاه عمومی موجب کاهش موالید شده است و هرم جمعیتی کشورها یکی‏ پس از دیگری بسوی پیر شدن گام برمی‏دارد. اکنون در بسیاری از کشورها بازای هر سالمند دو تا سه شاغل جوان وجود دارد. نتیجه منطقی چنین وضعی از سویی کاهش مزایای بازنشستگی و از سوی دیگر افزایش حق بیمه بازنشستگی برای شاغلین است. بار نظام بازنشستگی چنان سنگین شده است که در برخی کشورها مردم ترجیح می‏دهند خود را بیمه نکنند. بنابراین با توجه به تحولات جمعیتی و از نظر اقتصادی امیدی به حفظ نظام بازنشستگی نیست.

از منظر اجتماعی، دولت‏ها در سراسر جهان یکی پس از دیگری وارد چالش با بازنشستگان می‏شوند که آخرین نمونه آن بحران اخیر فرانسه است. دولت تنها راه خود را افزایش سن بازنشستگی (کاهش تعداد مستمری بگیران و افزایش پرداخت کننده‏ها) می‏بیند. اما بازنشستگان از نظر سیاسی یک قدرت «سهمگین» بشمار می‏آیند. چرا که مهمترین خواسته آنها مربوط به حقوق دریافتی‏شان است که منحصرا از سوی دولت پرداخت می‏شود. بنابراین آنها یکسره در شرایط بحرانی به کسی رای می‏دهند که خیالی برای محدود کردن خواسته‏های آنها در سر نداشته باشد. این گروه رای‏دهنده تک‏جهتی که تعداد آنها نیز هر روز افزایش می‏یابد توسط هیچ سیاستمداری قابل نادیده گرفتن نیست. این بحران تا جایی پیش رفته است که گروهی از تحلیلگران معتقدند مساله اصلاح نظام بازنشستگی آزمون مرگ و زندگی کلیت دمکراسی است.

از منظر فردی،‏ بازنشستگی یک جشن تلخ است. همه ما آگاه هستیم که مهمترین ارضاء انسان‏ها در جامعه احساس مفید بودن برای دیگران است. اما بازنشستگی با جدا کردن فرد سالمند از محیط کاری‏اش و تبدیل کردن او به بیکاره‏ای حقوق‏بگیر اساس غرور وی را نشانه می‏رود. بیکاری و خانه‏نشین شدن، دوری از دوستان و محیط مانوس و احساس بیهودگی آن چنان بر روان سالمندانی که اتفاقا دچار مشکلات جسمی‏ هم هستند فشار می‏اورد که بنابر اعتقاد خودشان بسیاری از آنها در یکی دو سال پس از بازنشستگی می‏میرند. آنها که این دو سال را رد کنند شانس زیادی برای زندگی طولانی‏تر خواهند داشت اما اغلب از سوی خانواده مجبور به انجام کارها و اشتغال در مشاغلی می‏شوند که بمراتب سطح اجتماعی پایینتری نسبت به شغل فبلی شان دارد. این همه در حالی است که بازنشسته هنوز قدرت کار کردن دارد. گیرم نیاز به اندکی کاهش در ساعت کاری و دوری از مشاغل سخت داشته باشد اما نباید سازمان‏های کاری را یکباره از تجربه چنین افرادی محروم کرد. این ملاحظات همه در حالی است که بدهی دولت‏ها (حتی در ایران) روز بروز به سازمان تامین اجتماعی افزایش می‏یابد تا جایی که دولت‏ها بخش مهمی از درآمد خود را صرف بازپرداخت بدهی ها به سازمانی می‏کنند که وظیفه‏اش بیکار کردن بهترین‏هاست!


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    کمربندها را یک درجه محکم‏تر ببندید (چهارشنبه 86/8/23 ساعت 8:28 عصر)

    بحران در دو کانون سرمایه‏داری غرب (آمریکا و فرانسه) آزمایشگاهی برای آزمون آینده غرب خواهد بود. در روزهای اخیر سرانجام بحران سقوط آزاد دلار که اقتصاددانان غربی 15 سال منتظر وقوع آن بودند آغاز شد. بحران در اقتصادهای غربی را باید نتیجه مستقیم جابجا شدن مرکز ثقل اقتصاد جهانی از غرب به شرق دانست. دهه‏ها قبل، سربرآوردن اقتصاد صادراتی ژاپن اولین چالش آسیایی را در برابر غرب قرار داد. آمریکا می‏توانست به خودش دلخوشی بدهد که با در اختیار گذاشتن بازار بزرگ مصرفی خود به ژاپن فرصت احیای اقتصادی به این کشور نابود شده از جنگ جهانی دوم اعطا کرده است، گو اینکه آمریکا تا زمانی که برق جنگنده‏های سریع روسی را در جنگ کره ندیده بود ضرورتی برای کمک به ژاپن احساس نکرده بود. با این وجود سال‏ها چانه‏زنی سیاسی آمریکا با ژاپن هرگز نتوانست برتری نوظهور ژاپن را در فتح بازارهای آمریکای شمالی حذف کند یا آنرا وادار به در پیش گرفتن سیاستی بازتر در مقابل نفوذ غرب بنماید. ضعف سیاسی که گریبانگیر آمریکا شده بود اجازه نداد بحران روبه افزایش تراز پرداخت‏ها با ژاپن را به نحوی موثر حل کند. آمریکا فکر کرد لابد ژاپن استثناست، پس تلاش کرد کسری بازرگانی با ژاپن را بکمک تراز مثبت تجاری با بقیه جهان جبران کند.

    پس از معجزه ژاپن، ببرهای آسیایی مد روز شدند. کره جنوبی، تایوان، مالزی و سنگاپور با دست یازیدن به راه‏حل ژاپنی (تولید برای صادرات به بازار بزرگ آمریکا) جهش اقتصادی را آغاز کردند و همچنان آمریکا به خودش افتخار می‏کرد که می‏تواند لکوموتیو اقتصاد جهانی باشد. وقتی بحران کسری تجاری عمیق‏تر شد بنظر می‏رسید اقدامی لازم باشد. حفاظت از ببرها به اندازه ژاپن فوریت نداشت. پس سرمایه‏داران غربی چون جورج سوروس آزاد بودند که با وارد آوردن ضربات دقیق مالی ظرف چند روز درآمد ملی این کشورها را به خاک سیاه بنشانند. با این حال این اقدامات در وقتی بود که دیگر کار از کار گذشته بود. رقیب اصلی، چین یک میلیاردی وارد رقابت صادراتی شده بود. از ابتدای دهه نود میلادی کسری تجاری آمریکا رسما آغاز شد. لستر تارو استاد اقتصاد ام‏آی‏تی (که خود یک چینی‏تبار است) هشدار می‏داد که کسری تجاری در قیاس با اقتصاد آمریکا اگرچه مثل دم کوچکی برای یک دایناسور است اما همین دم کوچک اگر رفع و رجوع نشود نهایتا تعادل دایناسور را به هم خواهد زد و آنرا ساقط خواهد کرد.

    وقتی اقتصادهای مهم آسیا یکی‏یکی توانایی ورود به بازار جهانی را پیدا کردند کسری تجاری آمریکا به اندازه‏های باورنکردنی رسید. سال‏های اول آمریکا تلاش کرد قرض‏ها را با فروش اموال خود به طلبکاران خارجی به تاخیر اندازد. سونی ژاپن فاکس قرن بیستم را خرید و اوراق قرضه دولت آمریکا توسط چین و دیگران به وفور خریداری شد. اما هیچ نشانه‏ای از بهبود موجود نبود. کسری هر سال افزایش می‏یافت چرا که آمریکا قصد نداشت مصرف خود را تعدیل کند. همچنان به واردات گسترده ادامه می‏داد بدون اینکه به همان میزان صادرات داشته باشد. وقتی نشانه‏های تکمیلی از افول قدرت سیاسی آمریکا به اطلاع بازار رسید هجوم سهامداران بین المللی به درهای خروجی آغاز شد. کشورها اکنون با یکدیگر در فاصله گرفتن از دلار مسابقه گذاشته‏اند تا حدی که حتی سارکو آمریکایی هم شکایت می‏کند که دلار مشکل‏ساز شده است.

    در چنین شرایطی هیات حاکمه آمریکا بالاخره تصمیم تاریخی را گرفت. ارزش دلار شیرجه مستقیم خود را آغاز کرده است و اگر آمریکایی‏ها خوش‏شانس باشند فرود نرمی خواهند داشت. کاهش ارزش دلار به این معنا خواهد بود که مزیت کشورهای صادرکننده به آمریکا کاهش خواهد یافت. واردات آمریکا کاهش خواهد یافت و مردم آمریکا باید مصرف کالاهای ارزان وارداتی را محدود کنند و به کالاهای ساخت داخل گران‏تر رو بیاورند و سطح زندگی خود را کاهش دهند. در بلند مدت کاهش ارزش دلار بمعنای آن است که مردم آمریکا یاد خواهند گرفت که برای صادرات به بقیه دنیا کالا تولید کنند. آنها باید بیاموزند که نقش فروتنانه‏تری در محیط بین‏المللی به عهده بگیرند و سهم بیشتری از تقسیم کار بین‏المللی را به عهده بگیرند. البته اینها همه بشرطی است که هنوز اعتماد نسبی به اقتصاد آمریکا حفظ شده باشد. اگر اعتمادها بیش ازین متزلزل شود سقوط دلار آنچنان شدید خواهد شد که رکود بین‏المللی چندساله تنها یکی از نتایج آن خواهد بود. آمریکا چنان جایگاه خود را از دست خواهد داد که تجدید سازمان اقتصاد جهانی حول قدرت‏های جدید چند سالی طول خواهد کشید.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    ارزیابی عملکرد شهردار تهران (چهارشنبه 86/8/16 ساعت 9:18 عصر)

    محمد باقر قالیباف، فردی که از لباس نظامی بیرون آمد، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد، تبلیغاتی «بلریستی» براه انداخت، نهایتا شکست خورد و با ایجاد جناح‏های تازه در شورای شهر تهران به مقام شهرداری تهران رسید. عملکرد قالیباف تا پیش از انتخابات شورای شهر کاملا سیاسی بود. نقطه تمرکز وی حمله به رییس جمهور بود تا بدین وسیله حمایت باندهای قدرت و ثروت را جلب کند و برای خود پایگاه مستحکمی فراهم کند. اکنون پس از پیروزی در انتخابات تبلیغات سیاسی وی کاهش یافته و عملکردهای کاری بجای آن نشسته است. اما شایسته است بپرسیم ایدئولوژی قالیباف بعنوان یک مدیر اجرایی چیست؟ برای فهم این مساله نگاهی خواهیم داشت به نمادهای عملکرد غیر سیاسی شهردار تهران. البته آنچه درپی می‏آید برداشت‏های شخصی و غیرمستندی است که مناسب یک یادداشت شخصی است.

    قالیباف را معمولا یک اصولگرا می‏دانیم اما چیزی که این انگاره را در ذهن من بشدت تضعیف کرد اقدام وی در راه‏اندازی موسسه مالی اعتباری شهر بعنوان کارگزار مالی شهرداری تهران بود. این بانک اقدام به وام دادن با بهره‏های بالا و دور زدن اجبارهای دولتی برای محدود کردن نرخ بهره نمود. از آنجا که مهمترین ویژگی اصولگرایان جدید مخالفت سرسختانه با ربا است شاید بی‏راه نباشد قالیباف را دست کم اصولگرا از نوع جدیدش ندانیم.

    از دیگر مختصات اصولگرایی التزام به ساده‏زیستی است. قالیباف از زمانی که در نیروی انتظامی خدمت می‏کرد با نوسازی ناوگان خودروهای انتظامی با خودروهای لوکس خارجی بنز این اصل را نقض کرد. اگر چه نام بنز در ایران با نام رفسنجانی گره خورده است و او بود که با کاروانی از هفت بنز ضدگلوله به محل سخنرانی می‏رفت و اگر اشتباه نکنم در زمان او بود که بنزهای 190 پلیس در خیابان‏های تهران که انباشته از پیکان مدل 48 بود وارد شد و البته همان وقت هم پس از مدتی ترجیح دادند آنها را به ثروتمندان بفروشند. اکنون ناکارآمدی این خودروها برای ماموریت‏های کاری پرخطر با هزینه تعمیرات بالا مثل روز روشن شده است.

    از کارهای خوبی که در دوران شهرداری قالیباف در تهران صورت گرفته است ساماندهی وضعیت جمع‏آوری زباله با نصب گسترده سطل‏های بزرگ است. البته این کار در کشورهای دیگر معمول است و عملیات اجرایی آن از زمان قبل از قالیباف شروع شده بود. ابتدا یک آگهی در روزنامه‏ها به چاپ رسید برای مسابقه طراحی سطل‏ها. سپس تولید آنها و کامیون های مربوطه شروع شد. مساله زباله در تهران تا پیش ازین به وضعیت بسیار بدی رسیده بود بنحوی که گاه باید در یک مسیر کیلومترها راه می‏رفتید تا به یک سطل زباله برسید و آنها هم سال‏ها بود که خالی نشده بودند، اکنون مساله بالکل حل شده است و ازین بابت باید از قالیباف تشکر کرد.

    اجرای گسترده طرح پارکبان در دوران قالیباف از آن دسته سیاست‏ها بود که بسیار به خط اصولگرایی نزدیک بود. این طرح در زمان احمدی‏نژاد توسط یک دانشجوی اقتصاد هوادار مکتب اقتصادی گالبرایت به شهرداری تهران ارائه شد و در دوران قالیباف به اجرا درآمد. از آثار مثبت این طرح می‏توان به اشتغال گسترده، جبران ناکارآمدی پارکومترها، ساماندهی محل‏های پارک مهم و ایجاد آرامش خاطر برای رانندگان متقاضی پارک با هزینه‏ای اندک اشاره کرد. سیاستی دوقلوی پارکبان طرح «بازیافت زباله از مبدا» بود. رسمیت دادن به شغل «آشغال‏گردی» در درجه اول نفرت جامعه مرفه شهری را از فقرا کاهش داد و شغل آنها را بحق واجد بهره‏وری اقتصادی معرفی کرد که می‏تواند برخی کالاهای باارزش را بجای دور ریخته شدن به برخی چرخه‏های مصرف یا بازیافت بازگرداند. این طرح برای فقیرترین اقشار جامعه تعدادی شغل ایجاد کرد و در عین حال نوعی عملیات بازیافت حقیقی و گسترده را که برای داشتن یک جامعه مرفه لازم است کلید زد. البته این طرح نیز چندان نوآورانه نبوده است. در بسیاری از نقاط دنیا سیاست رسمیت دادن به آشغال‏گردی سال‏هاست بدلیل مزایایی که ذکر شد در دستور کار است.

    گذشته ازین طرح‏ها، آنچه که منعکس‏کننده روحیه خود قالیباف است تلاش برای مکانیزه کردن خدمات شهری است. تلاشی که باید آنرا درست در جهت عکس طرح‏های پارکبان و بازیافت دانست. این طرح‏ هزینه خدمات را بالا می‏برد تا بتواند در مصرف نیروی کار صرفه جویی کند و این تنها با افزایش انرژی‏بری خدمات بدست می‏آید. چنین طرحی در کشورهای ثروتمند که دستمزد نیروی کار بالاست اقتصادی است اما در ایران که مشکل اصلی آن بیکاری است چندان طرح موفقی بنظر نمی‏رسد. و شاید به همین دلیل باشد که شاهد توقف نسبی این طرح‏ها هستیم.

    آنچه از سبک مدیریتی قالیباف بدست می‏آید این است که وی با وجود برخی نقاط مثبت فاقد یک نوآوری شاخص و تحرک‏بخش و همچنین فاقد یک راهبرد یکدست برای اداره شهر است. در حالی که شماری از شهرداران معروف تهران بدلیل این دو ویژگی در یادها مانده‏اند. احمدی‏نژاد راهبرد ارتباط مستقیم با مردم و خدمت به فقرا را با قدرت در تمام سیاست‏ها پیاده کرد و بطور خاص در مهندسی ترافیک با استفاده از «دوربرگردان‏ها» که نوآوری شاخص وی بود تحولی ایجاد کرد. کرباسچی راهبرد یکپارچه مدرنیزاسیون غربزده و ثروت‏محوری را دنبال کرد و به احداث گسترده زیرساخت‏های ترافیکی پرداخت. اما قالیباف بجای اعمال سیاست صداقت و ایستادن بر آنچه به آن عمیقا اعتقاد دارد به تبلیغات بسیار رسوایی دست زده است. اجاره کردن روزنامه‏ها برای تبلیغات بنفع قالیباف و زدن آرم «طرح جهادی» به پشت کاور کارگران افغانی شهرداری و عکس‏های تبلیغاتی مطبوعاتی سیاستی است که در بلند مدت شکست می‏خورد. سیاست تبلیغاتی وی یک نقطه ضعف مهم اوست همانطور که سیاست تبلیغاتی هاشمی در انتخابات برعکس باعث شکست سنگین‏تر او شد. قالیباف نیز اکنون که مقامش محکم شده است شاید بهتر باشد بالکل از تبلیغات دست بکشد و به کار صرف بپردازد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    تحولات جهانی و وضعیت سبزها (چهارشنبه 86/8/9 ساعت 5:32 عصر)

    جنبش سبزها یکی از ده‏ها جنبش مدنی مخالف وضع موجود است که در سده گذشته در غرب پا به عرصه وجود نهاد. جهان غرب بدلیل پیوستگی فرهنگی بالا و اشتراکات زبانی، نژادی، تاریخی و سیاسی، محیط وسیع و مناسبی برای پیدایش و گسترش انواع مدهای فرهنگی-سیاسی و تولید انواع ایدئولوژی‏هاست. ازین‏رو خرده‏فرهنگ‏های ایجاد شده در این فرهنگ بسرعت در مرحله اول در کل غرب گسترش یافته و سپس در گامی آهسته‏تر بی‏بروبرگرد جهانی می‏شوند. ازین جمله است جنبش‏های زن‏گرایی، سبزها، ضدجهانی‏سازی، ضد جنگ، جنبش جوانان در دهه 60 و ... آنچه که مهم است اینکه اکنون بیشتر این جنبش‏ها با مشخصه مخالفت با کاست‏های حاکم بر جامعه غرب، در هم ادغام شده‏اند و در بیشتر مواقع هماهنگ عمل می‏کنند. نمونه چنین اتحاد قدرتمندی را می‏توان در جنبش فراگیر ضدجهانی‏سازی که توانست اولین شکست بزرگ مذاکرات تجارت جهانی را در سیاتل آمریکا با تظاهرات خشونت‏آمیز گسترده رقم بزند دید. اما جنبش سبزها در حال حاضر بخش مهمی از هرگونه اتحادیه مدنی در غرب است و بخشی محوری از گفتمان لازم برای این حرکت‏های سیاسی را تولید می‏کند. ازین رو بررسی دقیق‏تر آن می‏تواند مفید باشد.

    گفتمان حفاظت از محیط زیست همزمان با ظهور پیامدهای منفی فناوری در جامعه غربی بروز کرد و هر بار با ورود فناوری‏های تازه به عرصه زندگی عناصر تازه‏ای را به مخالفت‏های خود با سبک زندگی و سیاست جوامع غربی افزود. ظهور سبزها را باید همزمان با افول تفکر علم‏محوری فلسفی در غرب دانست. زمانی که تردیدها درباره علم شدت گرفت این اندیشه مجال بروز یافت که اصولا اعتماد زیاد به علم و ایمان به بهبود زندگی بشر از طریق علم بیهوده بوده است. سبزها از آنجا که با بخشی از باورهای ایمانی جامعه غربی (ساینتیسم) وداع کردند تبدیل به مخالفان سرسخت و ایدئولوژیک جامعه غربی شدند و همین خصیصه آنهاست که تمایز شدید آنها از سایر بخش‏های جامعه را تشدید و به حفظ و گسترش این جنبش کمک شایانی نمود. ایدئولوژی حفاظت از محیط زیست آنقدر بنیان متفاوتی داشت که نه تنها هرگز در ایدئولوژی‏های چپ و راست حل نشد بلکه بستری برای شکل‏گیری تندترین و متعصب‏ترین نیروهای سیاسی در غرب فراهم ساخت. شاید چندان عجیب نباشد که در بسیاری از کشورهای اروپایی سبزها با سیاست‏های شبه‏فاشیستی (مثل حمایت شدید از اسراییل، جنگ‏طلبی افرادی مثل کوشنر) شناخته می‏شوند.

    اما گذشته از بنیان‏های فلسفی، سبزها از آنجا که محور اصلی مبارزات سیاسی‏شان فناوری بود بسیار هم از تحولات فناوری تاثیر پذیرفته‏اند. با نگاهی به گذشته، سیاست سبزها مخالفت با هر فناوری تازه به هر بهانه‏ای است. با پایان جنگ جهانی دوم و پا گذاشتن جهان به عصر هسته ای جنبش سبزها بر مخالفت با انرژی هسته‏ای متمرکز شد. بسیج سیاسی مردم و نخبگان در کنار حوادث هسته‏ای (مانند چرنوبیل) بزرگترین موفقیت آنها را رقم زد بگونه‏ای که در بخش بزرگی از جهان پیشرفته این فناوری کنار گذاشته شد و تنها کشورهایی که قادر به سرکوب مخالفت‏های مدنی بودند (مثل فرانسه) توانستند برنامه هسته‏ای خود را همچنان ادامه دهند.

    تحولات کنونی اما سبزها را به حاشیه رانده است. زمانی در چند سال گذشته وقتی نفت 20 دلار قیمت داشت جمعی از کارشناسان در یک کنفرانس گرد آمدند تا اعلام کنند که منحنی زنگوله‏ای تولید نفت به اوج خود نزدیک می‏شود و پیش بینی کردند که قیمت نفت ظرف چند سال آینده به 182 دلار در هر بشکه افزایش خواهد یافت. رکوردهای پیاپی نفت اولین ضربه را به سبزها وارد ساخت. اکنون کسی در جهان شک ندارد که رها کردن انرژی هسته‏ای در دهه 70 یکی از بزرگترین اشتباهات بشر بوده است که تاوان آنرا احتمالا باید با شوک‏های شدید قیمت نفت بپردازیم. از سوی دیگر اکتشافات جدید درباره گرم شدن کره زمین در اثر سوزاندن نفت مخالفین انرژی هسته‏ای را در ادعای دفاع از محیط زیست خجالت‏زده کرده است. رشد فناوری‏های الکترونیکی و شبکه جهانی نشان داده است که فناوری لزوما همواره به افزایش بهره‏کشی از محیط زیست نمی‏انجامد و اینکه راه‏حل مسایل زیست‏محیطی ناشی از علم ممکن است خود علم باشد. ازین‏رو پس از نیم قرن مبارزه با انرژی هسته ای و پس از دهه‏ها مبارزات با فناوری، اکنون سبزها نیاز به یک دوره بلند بازسازی دارند. پناه گرفتن زیر سایه جنبش ضدجهانی‏سازی در حال حاضر نزدیک‏ترین راه برای حفظ نیروهای تندرو از یکسو و تداوم اقدامات ضد-وضع-موجود از سوی دیگر است. اگرچه ضدیت کلی با جهانی‏سازی نیز معلوم خواهد شد که نه تنها ثمربخش نیست بلکه چه بسا راهی انحرافی باشد که نیروها را بجای جهانی‏سازی درست به مخالفت کلی با جهانی‏سازی سوق دهد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    قطار هسته‏ای دوباره راه می‏افتد؟ (جمعه 86/8/4 ساعت 5:18 عصر)

    استعفای لاریجانی را باید پایان یک دوره در پرونده هسته‏ای و آغاز دورانی دیگر دانست. قبول ندارم که استعفای لاریجانی یک مساله بی‏اهمیت در ردیف تغییرات روزمره در یک سیستم اداری باشد. دوره اول هسته‏ای ایران زمانی بود که رفسنجانی نسبتا مخفیانه پایه‏های اولیه برنامه هسته‏ای را گذاشت تا زمانی که دستاوردهایی نسبی بدست آمد. در این زمان با اعلام خاتمی که فرزندان ملت به دستاوردهای چشمگیری در عرصه هسته‏ای رسیده‏اند دور دوم پرونده هسته‏ای با هجوم شدید غرب و ضعف شدید دولت اصلاح‏طلب و عقب‏نشینی‏های پیاپی ایران سپری شد. تا اینکه احمدی‏نژاد به قدرت رسید. راهبرد وی استفاده از سلاح «پرونده هسته‏ای» برای واداشتن غرب به عقب‏نشینی در برابر ایران بود. سبک جدیدی از مبارزه‏طلبی سیاسی با غرب بوجود آمد که با اعلام پیاپی اخبار خوش هسته‏ای و برگزاری جشن‏های ملی و دامن زدن به غرور ملی‏گرایی و علم‏گرایی در کشور همراه بود. موجی که از ایران برمی‏خواست با شدت هر چه تمامتر به دیوار قدرت‏های غربی کوبیده می‏شد و کم‏کم زیر پای آنرا خالی کرد تا جایی که نقطه موازنه جدیدی برای پرونده هسته‏ای تعریف شد. ایران غنی‏سازی را داشت و آنها هم چماق‏های‏شان را فرود آوردند.

    اینکه مسئول پرونده هسته‏ای خودش یک رجل سیاسی باسابقه باشد خوبی‏هایی دارد و بدی‏هایی. خوبی‏اش این است که زبان انتقاد بعضی‏ها کوتاه می‏شود دیگر اینکه به هر حال لاریجانی خوب سخن می‏گفت و خوب ژست می‏گرفت و ضمنا اصولگرا هم بود و در فرهنگ غنی خانوادگی‏ای که رشد کرده بود سیاستمدار جاافتاده‏ای محسوب می‏شد. بدی موضوع هم این است که وقتی لاریجانی تبدیل به چهره پرنفوذ اتمی ایران شد به میل خود می‏توانست سرپیچی‏های سیستماتیکی را انجام دهد و مسیر پرونده را طوری طی کند که خودش ترجیح می‏دهد.

    اکنون بیایید فرضیه‏های خوش‏بینانه را که تحویل خارجی‏ها داده می‏شود کنار بگذاریم، معلوم است که رییس جمهور بدون یک اختلاف بنیادی حاضر به انجام چنین برکناری بزرگی نبود و معلوم است که اگر مساله خیلی حاد نبود رهبر انقلاب نیز با چنین تحولاتی موافقت نمی‏کرد. از طرفی موضع احمدی‏نژاد برای ما بسیار روشن است پس برای یافتن موضع پنهانی لاریجانی مشکلی نخواهیم داشت.

    احمدی‏نژاد وقتی پشت فرمان قطار هسته‏ای نشست تلاش کرد از پرونده هسته‏ای برای اعمال فشار به غرب و مشغول کردن آن و وادار کردن آن به عقب‏نشینی استفاده کند. ازین رو اولین درخواست احمدی‏نژاد از مقامات نظام راه‏اندازی یوسی‏اف اصفهان بود. با اینکه ایران ضرب‏العجلی را در این رابطه اعلام کرده بود بر اثر مقاومت‏های داخلی راه‏اندازی این کارخانه با چند روز تاخیر انجام شد اما به هر حال پیروزی بزرگی برای ایران بود. اکنون ایران می‏توانست از خصلت ذاتی فناوری هسته‏ای برای اعمال فشار سیاسی به غرب استفاده کند چیزی که قبلی‏ها با ناتوانی در انجام آن بالعکس فناوری هسته‏ای را به پاشنه آشیل ایران تبدیل کرده بودند. مراحل بعدی نیز بسرعت طی شد. راهبرد احمدی‏نژاد تا یک سال در پناه شوک سوم تیر قدرتمندانه پیش رفت تا این که از حوالی خرداد 85 تزلزلی در سیاست‏های هسته‏ای ایران بروز کرد. رییس‏جمهور در فلان روستا وعده اعلام خبر خوش هسته‏ای می‏داد اما در موعد مقرر خبری نمی‏شد. رییس جمهور می‏گفت از این ببعد هر چند هفته یک بار یک خبر خوش خواهیم داشت اما این وعده بطور یک‏جا بفراموشی سپرده می‏شد .... تا جایی که برخی از روزنامه‏های دوم خردادی رییس جمهور را بدلیل دیپلماسی سخنرانی‏های آتشین هسته‏ای ملامت کردند ..... اکنون که در پرتو آشکار شدن برخی مسایل به رویداد‏های گذشته می‏نگریم می‏توان بخوبی این دوگانگی شدید میان «تبلیغات» و «عمل» هسته‏ای را به دوگانگی سیاست‏گزاری میان لاریجانی و احمدی‏نژاد نسبت داد. آنچنان این شکاف بزرگ شد که نهایتا ماشین تبلیغات اتمی از کار افتاد، قطار هسته‏ای از حرکت بازایستاد. سخنان غربی‏ها درباره اینکه ایران آهسته کرده است با قاطعیت رد می‏شد اما واقعیت چیزی جز این نبود. تنها راه فرار ازین تحلیل این بود که فرض کنیم مشکلات عمیق فنی در برنامه اتمی پیش آمده است و ما هم چنین فرض می‏کردیم. در پرتو چنین فرضی روحیه «ما می‏توانیم» هسته‏ای بسرعت رنگ باخت و تردیدها شدت گرفت که آیا ما با وارد شدن به عرصه‏ای که در آن «ما نمی‏توانیم» تنها به خودمان آسیب نزده‏ایم؟

    این تحولات در حالی بود که آمریکا با استفاده از دوره فطرت برنامه هسته‏ای ایران نیروهای خود را جمع کرد و روزبروز بر شدت تحریم‏ها افزود. در حالی که همزمان لاریجانی مشغول صلح کردن با اروپا و آژانسی بود که اساسا در این میان هیچ‏کاره‏اند. اکنون بنظر می‏رسد کاسه صبر احمدی‏نژاد لبریز شده است. پس از ابراز پیشنهاد پوتین مبنی بر رها کردن برنامه هسته‏ای در ازای «تحت‏الحمایگی نظامی روسیه» در دیدار با رهبر انقلاب (آنچنان که برخی خبرگزاری‏ها ادعا کرده‏اند) وقتی لاریجانی بنوعی این پیشنهاد را افشا کرد و احمدی‏نژاد بنوعی آنرا انکار کرد راه این دو تقریبا جدا شده بود و چاره‏ای جز استعفا باقی نمانده بود.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    آبان 1386 - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 28 بازدید
    دیروز: 5 بازدید
    کل بازدیدها: 236103 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [122]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [118]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده